-
خدایا... چند؟؟؟؟؟
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 12:08
با خدامی گویم... قیمت خوبی چند؟ دل سرما زده را با امیدی، بفروشی به کسی یعنی چند.. خواب خوش خنده ی خوش سیری چند؟ لب خندان ... چشم بی اشک ...خدا، یعنی چند؟؟؟؟ ای خدا !! من زمین را دیدم تو دوباره نگهی دیگر کن... هیچ کس شکل تو نیست.... هیچ کس رنگ تو نیست ... قل هو الله احد..... توهمان تنهاییی ... از خودم میپرسم... من چرا...
-
هوای حسرت...
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 14:00
باز یادهایت را شانه میکشم... گره های نبودنت با درد هم باز نمیشود... سفید می شود موهای خیالم....... وقتی شقیقه های سرم تیر میکشد،رد نگاه تورا خوب حس میکنم.... ولی اصطکاک تردید ، دست از سرم بر نمیدارد..... واندیشه خواستنت گیره ی موهای ذهنم...... چقدراین روزها هوای حسرت گرفته ام....
-
اوزان عشق
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 09:43
هجاهای عشق کمر احساس راشکست!! و نگاه بی عاطفه ؛ تن یخ بسته ی واژه ها را در آغوش کشید...... ودر بالاترین قله های تنهایی..... دل ، درگیر صامت ها و مصوت های بغض میشود...... کوتاه نمی آید اشک.... بلند میشود آه........ زیر اوزان عشق..... تا مبادا! دل ازپس روزهای بی تو بودن برنیآید.....
-
نگاهم کن
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 13:43
نگاهم کن!!! نه فقط نگاهی از سر نگریستن ... من از تو نگاهی میخواهم به اندازه دیدن ...... به من لبخند بزن !!!! نه لبخندی به معنای نیشخندمن از تو لبخندی میخواهم به وسعت قهقه زدن..... با من گام بردار!!! فقط به اندازه توان گام های من من از تو گامهایی نمیخواهم به معنای دور شدن می خواهم با تو یکه تاز آسمانها باشم...... می...
-
بیا مادر...
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 19:14
بیا مادر درآغوشم بگیر!!! آری منم ، آن طفل بازی گوش .... همان بازیچه ی تقدیر..... همان عصیان گری که شعرهای کودکی می خواند...... بیامادر.... برایم قصه گویی کن!!! که من سرشارم از خوابی که بیداری نمی خواهد..... پری های که می گفتی شبیه دیو می خندند..... ودستان عروسک ساز رویاها شبیه روزهای بی کسی ها شد...... وتو آرام می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 08:16
درد هایم را وقتی سرخِ سرخ از کوره قلبم بیرون می آورم! در آب سرد خیالت فرو می برم ... تا آرام تر شوم . اما زهی خیال باطل ... تازه آبدیده می شوند !!! پ.ن: سردوه ی دوست خوبم سیتاک است .میدانم جسارتم را خواهد بخشید.که بی اجازه از انهمه زیبایی قطعه ای را برگزیدم.....
-
تهوع بودن
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 07:31
پنجره ی احساسم با صدای کولی وار ی باز میشود !!! و من برای زن بودنم دلم می گیرد... وقتی تمام خودم را جمع میکنم - بی هیچ شکایتی - آرام آرام بغض های نجویده ام را قورت میدهم تا سر سجاده ی بی کسی دانه های تسبح را بهانه کنم !!! اما باز میدانم..... تهوع بودنم آخرین آرزو هایم را با حسرت قی خواهد کرد.............
-
آه....
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 23:18
باز میخندم و حسرت در چال گونه های ترم گم می شود روباه گونه بوی دورنگی می دهم..... - وقتی - در پس خنده های بلندم آرام - آه - میکشم .......
-
خیانت باران
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 02:09
آسمان در نصیحتی مهربانانه گفت: دیگر با چتر بیا!! آخر شک می کند باران به گریه هایت..... و من در خیانتی آشکار .... تمام عطر بودنت را زیر آخرین باران دلتنگی جا گذاشتم....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 02:01
بیا چشمانم آبرو داری کن! حریص باریدن نباش این بغض لعنتی؛ خوش منزل کرده است ... در سینه ات.....
-
یادگاری ............
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 23:17
کلبه ای می سازم، پشت تنهایی شب، زیر این سقف سیاه که به زیبایی دل تنهای تو باشد. پ نجره هایش از عشق... سقفش از عطر بهار، رنگ دیوار اتاقش گل یاس. عکس لبخند تو را می کوبم روی ایوان حیاط تا که هر صبح اقاقی ها را از تو سرشار کنم. همه ی دلخوشی ام بودن توست وچراغ شب تنهایی من، نور چشمان تو است. کاشکی در سبد احساسم شاخه ای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 07:32
وبلاگم یک ساله شد....... از تمام دوستانی که تو این مدت تشویقم کردند و باغم نامه نویسی هام غمگین شدند سپاس گزارم....
-
حلاج عشق
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 19:13
طناب دار می بافم..... - برای آرزوهایم - وحسرت چار پای بودنم را میکشد...... گلوی فکر من - هن هن کنان - از درد می گیرد.... ومن تب دار یک حسرت... تمام لحظه های بودنم را می شمارم..... طناب تلخ یک رویاست..... اینکه، تو هرروز می بافی برایم حسرتی دیگر و من امشب بسوزانم تمام ارزوها را برای تو....... برقص امشب براین داری که...
-
این منم.....بعد تو
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 19:11
مهربانی را مچاله میکنم لای کاغذ خود خواهی ....... در چهار سوی دلم مترسک می گذارم!!!! تا کبوترعشق جلد بامم نشود..... اری این همان نگاهی است به من بعد از کوچ بهاری تو......
-
عطر کودکی
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 20:49
بوی بهار که میپیچد... و در کشش زیبای زمین خدا سهم دانه ها را میدهد...... درختان در پوشش مخملی یاس ، عطر فروش رویاهای کودیکم میشوند... یادت هست..... شکوفه های گیلاس خانه ی پدری... بوی لباس نو و کفش های تق تقی که همه را عاصی میکرد.... و چرخ و فلکی که مولوی میخواند و صدای زنگوله اش خواب ظهر تعطیلی رامی پراند..... راستی...
-
هوس تلخ سیب.....
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 11:32
هوس تلخ بودنم سیب شد و به هوای تو بر زمین افتاد باز لبخند میزنی و مرا......... می بری سمت آرزو هایم........ نگهم سربه زیر میماند......تا ندانی چرا دلم خون است؟؟؟؟ گاه گاهی سکوت بی رنگم می شود مثل شوق دیدارت نفسم را به سخره میگیرد - انتظار - این هجوم واژه ی سرد برسر انگشت دست تو بستم........نخی از یاد های تکراری لیک...
-
من وتو....
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 22:13
من و تو از دوسو می نگریم زندگی این دروغ زیبا را تو در آن پر امید می نگری جلوهای خوش و فریبا را ********************* آنچه بهر تو مایه ی شادیست می شود رنگ گونه غم من آنچه اکنون بهشت خرم توست زندگی را کند جهنم من ******************** تو ندانی که ریزش یک برگ بهر من آورد چه اندوهی یا چه با من کند به گاه غروب پاره ابری به...
-
ثانیه ها.....
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 13:01
ثانیه ها،در واپسین لحظه های خلوت حسرت، مرگ را بار شتر اندیشه های خود میکند........ تا در سرزمین غبار گرفته ی عشق ذرات معلق احساس را خرج دل بی آرزویش کند....... اما نمی دانم... چرا جبر گلو گیر بغض هایم میل بارش ندارد.... و نگاهم همیشه شبیه آواز کولی هاست به هنگام کوچ......
-
مستی عشق....
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 22:33
امشب دل من سر مست ، از یاد نگاهت مست..... افسانه نگو از عشق، دردی که فزون بادا.......... دور نگهت با من ، خاموشی غم بادا........ با خنده ی می مستم ، یا از لب شیرینت!!!؟؟؟ حالا که تو مهمانی ،احساس ترک دارم..... لبخند تو را گیر است...... قلبم که شتابان رفت - احساس - نگاهت را تصویر کشد با شوق ، اشکی که رها بادا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 12:58
خدایا!!!!! برای آفرنیش بهانه ای است.... دردهای که برایم آفریدی بزرگ تر از شانه هایم است......... قوتی برای بازوانم نیست یا طاقتی برای کشیدن ............... خدایا رحمی کن براین شانه هی غریب...................
-
فراموش شده ی احساس فروش..
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 18:04
اندیشه ام در شانه کش جاده های خیال راه که میرود ..... دستهایم بوی شقایق های وحشی انتظار را میدهد.... و چشمانم کویر بغض را به امید روییدن اشک شخم میزند...... نگاهم آخرین قدم هایت را دلواپس است...... برای بی کسی هایم ابرهای دلگیرهم ، بارانی نداشت........ رویاهایم عادت کرده به اصرار نبودن هایت..... خوب نگاهم کن !!! آری...
-
تبریک سال نو
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 19:39
من دلم میخواهد خانهای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو...؛ هر کسی میخواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست... بر درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم ای یار خانهی ما...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 14:28
زیاد خوب نباش... زیاد دم دست هم نباش ... زیاد که خوب باشی، دل آدم ها را می زنی آدم ها این روزها ، عجیب به خوبی ... به شیرینی ، آلرژی پیدا کرده اند زیاد که باشی، زیــــــــــادی می شوی...
-
تپش اخر
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 01:30
آخرین ضربه ها را نفس میزنم..... چنگ به موهایم می زند طنین تار نواز روزگار................ آه که میکشم سکوت سینه ام غبار الود میشود.... شکسته های غرورم دست نیازم را برید ومن زخمی اندیشه هایم!!!!!!!!!!!!!! گلویم را میجود این بغض خفته تا باز برایش هجاهای درد دار سکوت را زمزمه کنم....... دیگر شبیه خودم نیستم..... دیر گاهی...
-
غربت خدا....
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 00:43
وقتی پای گنبد طلایی احساس کلاه تردیدت را قاضی میکنی!!!!!!!!!!!!!!!! بوی طعم دار حسرت ،آویزان دل شکسته ات میشود نگاهت را به آسمان که بدوزی ،خدایت را می بینی که جام غربت مینوشد............... کاغذ رنگی های تسبیح را که ورق میزنی باز خدا غریبانه نگاهت میکند آری !!!!!!!!!! من از زمینم و سرشار از توهم پرستش و تو خدایی هستی...
-
من کیستم؟؟
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 21:02
من کیستم؟؟؟؟ کسی هست که مرا نشانم دهد - بی چراغ - کسی هست وقتی آرزو هایم را مشت میکنم در برابرش ،نگوید :پوچ....... کسی هست وقتی زندگی فرمان کیش میدهد نگوید: مات.......... کسی هست در این شهر حراج زده ی احساس من دلگیر م از آسمان بی بغض از خیانت های شور....... از سکوت های له شده که بوی تعفن ماندگی میدهد....... دلم یک تکه...
-
چشم حسرت
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 23:41
وقتی که چشم حسرتم بارانی از اندیشه هاست حجم سکوت هر شبم افسانه ای بی مدعاست آخر که میدانم مرا از یاد دل خواهی سترد اما نمیدانم چرا احساس من بی انتهاست؟؟؟؟ احساس زخمی می شودوفتی نگاهم میکنی..... محو تماشا میشوی؛ بغض سکوتم تا کجاست؟؟؟ امشب دوباره عشق من مست از شراب یاد بود مستانه می خندد غمت دشت دلم پر سر صداست.....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 15:51
-
اعتراف به عشق.....
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 16:36
ای عشق!!!! زانو بزن پشت دیوار نگاهم.......من بغض را خوابانده ام _هوای نبودنت _ اگر گلوگیری نکند..... من قول میدهم ............. تا به اندازه ی گناه اعتراف کنم................ اندیشه های خیالم که درد گرفت در بازی واژه ها خواهم گفت: تا بدانی من ........... از میان کسانی مآیم؛ که بوی تردید میدهند و زنار دین بسته اند......
-
مهمان ناخوانده
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 01:19
آخرین جشن خزان بر پاست... روزگار خورشید سیاه شد؛ وقتی که باد ابر کبودرا به مهمانی خزان دعوت کرد..... دانه های باران ریتم سکوت آسمان را شکست و پای کوبان بر زمین ریخت....... سجاده ی تب دار زمین بوی خاک گرفت..... ومن امروز مهمان ناخوانده ی زمینم ........ پ.ن:خیلی تلخه همه تولدت رو بهت تبریک بگن جز اونکه باید یادش...