-
دل ساده
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 08:24
ای ساده دل ِ پاک، تورا درد نباشد تو لایق ِعشقی و، دلت سرد نباشد در مردمک دیده ی تو؛ عشق فقط باد! جایی که در آن نقش ز نامرد نباشد.... (کوروش)فی البداهه گله از مردی و نامردی چه سود غم دنیا همه را عمر ربود تو هم ای ماهرخ ِ زرد نشین به فراموشی سپر هرچه که بود (امید گرامی ....فی البداهه) نامرد تر از عشق در این عالم نیست...
-
سیاه پوش
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 13:09
ای دل ساده بکش درد، که حقت این است......... از زمانه بشو، دلسرد که حقت این است............ هرچه گفتم مشو عاشق نشنیدی................... حالا همچو پاییزبشو ،زرد که حقت این است............. دیدی آخر دم مردانه به جز لاف نبود................... بکش!! از مردم نا مرد که حقت این است........ پ.ن:امروز برای دلم...
-
..............
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 20:15
در دلم تب و لرز عشق که می پیچد؛ پتوی اندیشه را دور خیالم می پیچم تا شاید یادت گرمش کند...... "ها" میکنم سکوت را میان دستانم اما دلم................ بی احساس ترین واژه ی دنیا را حسرت می کشد........
-
اخم تردید
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 00:22
صورت احساست به اخم های تردیدکه عادت کنه..... راحت؛ شونه هاتو بالا میندازی وغرور خاکی تو می شوری..... یا خنده ی بغض دار ت ؛ دیگه معنی درد نفس کشیدن رو نمی فهمه ....... یا به اون نیش زبونی که تا ته دلت رو می سوزونه ،عادت میکنی.... زخم عفونی بی کسی هم بدون مرهم خوب میشه........ حتی شونه هات راحت بار حسرتو زمین میذاره و...
-
دلت که صبور شد
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 22:18
دلت که صبور شد؛کم کم میشوی شهر بی مسافر..... آسمان آرزوهایت رنگ حسرت میگیرد و سکوت همیشه حرفی برای گفتن دارد..... نگاه شرم زده ات که سرخ میشود؛ ناخود آگاه بغض پشت چشمانت مهمانی میگیرد...... ودر تکرار روزها هجاهای انتظار برایت معنا میشود....... دلت که صبور شد،شانه هایت سخت می شود برای بدوش کشیدن خاطرات بو گرفته.......
-
منو.......
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 20:21
من ویک آسمان نیمه ابری من و افسانه های بچگانه من و آواز یک کولی شبگرد من و پیدایش شعری شبانه من از آن سمت تنهایی خورشید به سوی شب شتابان رفته بودم به گوش لاله های سرخ امید هزاران حرف را هم گفته بودم ستاره راز شب میگفت :اما صدایش بغض شب را بیشتر کرد به چشمم هاله های اشک جاری سکوتم درد را از ره بدر کرد تنم طوفانی از...
-
..........
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 21:37
امروز هوا به سرمای تردید هایم بود ....مثل حسرت های یخ بسته میماند.... یادت هست؛ وقتی کودک بودیم دانه های برف را می شمردیم وچشم به آسمان داشتیم .... خدا خدا میکردیم تا حسرت ساختن آدم برفی در دلمان نماند..... آن روزها کوچک بودیم وخدا دل کوچکمان رادوست داشت...... اما سالهاست ؛ که آدم برفی نساخته ام....شاید آرزوهایم بزرگ...
-
بغض مرگ...
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 20:15
شب و تنهایی و بغض صورتک میکشد از بودن تکراری من...... ودلم ؛شیشه ی باران خورده - پی تصویر خیال - می برد این تن رنجور به تب..... وای !!امشب دل من..... تشنه ی خاطره ی باران است......... و به خود میگوید: " هوس مرگ به چشمم زیباست " با نفس های ابابیلی مرگ می برد تا لب گور....... عطش بغض من امشب ؛ میرود زیر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 08:45
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 08:02
با تبر،بر درخت احساسم نزن من دل بریدن را بلدم...... زخم هایم تازه نیست ولی وقتی خاطراتم را بو میکشم دود آتش حسرت به چشمم میرود.......
-
بانوی منتظر....
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 20:41
بانوی گل بنفشه ای در افق نگاه ِ من نشسته در گوشه ی زمین گنجشک دل در تپش یک لحظه ی مانده گار ِ حسرت- بال بال می زند...... گویا امید رفته را به دوش می برند..... شاید که می برد گلچین خوش نشین........ - این اخرین - مسافر دل خسته را پ.ن:برداشتی از وبلاگ استاد بزرگوار ،استاد کورش
-
طفل عشق
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 23:16
هوس بازی احساس جنین عشق را درخود بارور میکند...... درد زایش، تمام رگهایت را میجود... سینه ات لبالب پرمیشود از شیر حسرت ولی طفل بازگوش عشق شیره ی جانت را نمیخورد..... لبخند شیرینش در کوچه های انتظار توانت را میبرد وباز راه میروی تا از پا افتادنت را نبیند... دلداده ی نگاه کودکی میشوی که قد میکشد در برابرت.... در آغوش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 22:31
وقتی خورشید تنش را در آب دریا شست نگاهم به انتظار دوباره ِدیدنش - تا صبح - در دریای خیال ، چشمانش آب تنی کرد...........
-
باید نباید ها
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 22:25
نباید !!!! دل بیچاره رابا عشق بازی داد..... نباید!!!! شیشه ی احساس را باسنگ های - بی کسی - پیوند خالی داد... نبایدهای تردیدم به رنگ بغض می ماند..... ومن زندانی دردی نفس گیرم....... وحسرت های من با آخرین باید، نباید ها درون سینه ام پیجید وآهی شد - سوال انگیز - چرا قانون این هستی پر از باید نبایدهاست؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1390 15:09
آرش جان تولدت مبارک.... پ.ن:اولین نتیجه ی بزرگ خاندان....یک سالش شد...آرش خاله دوست داریم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 دیماه سال 1390 15:05
-
یادت هست؟؟؟؟؟
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 08:29
هجاهای شعر م با ضربه های سنگین آوار شد...... دلم به یکبار ه با آخرین درد کاری، قد خم کرد... دیشب بغض فرو خورده ام بارانی شد ، وقتی بالشم خیس حسرت بود.... چه گناه درد ناکی بود ماندن به یاد کسی که به یادت نمی آورد.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 09:45
-
آدم برفی.....
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 09:34
زمستان است و آسمان سوز برف دارد... آدم برفی خیالم از بس آرزوی دیدنت را داشت..... دل یخ بسته اش در زیر تابش حسرت آب شد...... آخرین ریشه های خویش را می سوزانم ....... تا دود بودنم به چشم تو نرود........
-
حال من
شنبه 24 دیماه سال 1390 23:50
قطره ای از باران ... حال من را پرسید ... بی رمق می نالم : بی خبر تر از درد ... تشنه تر از خورشید ... گمشده در غربت ... بغض هایم پوسید ... باز هم دلتنگم ... مثل هر آدینه ... خنجری در سینه ... سرخ از غربت دیرین غروب ... چشم باران شده بر حالم دلم بارانی ... حالتی بحرانی ... باز هم پرچم هشدار زدم بر ساحل ... که به دریا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 00:40
-
هوای تو
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 00:29
دلم باز بی احتیاطی می کندو هوای آمدنت را کرده است....... باز کودکی می کنم و به آرزو هایم دل می بندم...... بهانه گیر می شوم پای می کوبم....... و گاهی...... زانوانم را درآغوش می گیرم وسکوت را خیره خیره تماشا می کنم...... نگرانت که می شوم .... بغض می کنم وتاصبح چشمان خواب آمدنت را می بیند..... نا امید که می شوم......
-
.......
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 13:18
وقتی که موی مرا درد شانه کرد درکنج سینه ی من عشق خانه کرد شایدکه اشک مرا سمت عشق برد شاید سکوت مهر دلم را نشانه کرد وقتی که خط به خط کلامم به نام توست دیگر مپرس زمن که چرا درد لانه کرد؟؟؟ یادت هنوز در دل من شور میزند آهسته تر برو، دل تنگم بهانه کرد پ.ن:بعد از مدتها وشاید سالها شعری نوشتم.......و شاید بی هجا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 23:50
-
بوی رفتن...
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 21:50
داری برای رفتن آماده می شوی.......بوی رفنتت فضای اتاقم را پر کرده است..... التماس چمدانت می کنم تا دلم را در آن جا کنی....... لبخندت عکس نگاهم را بارانی میکند و بغض آخرین واژهایم را می خورد...... تاصبح پای سجاده ی بی کسی هایم گریستم..... برای ماندنت نذر کردم.....دعا خواندم _ اما _ کفش های واکس خورده ات برای رفتن بی...
-
خدایا
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 08:38
خدا خسته شدم بس که هروقت خواستم حرف بزنم تو عبارت های قشنگ پیچدمش که کسی نفهمه از چی خوردم.. اونقدر له ام که صبح وقتی از خواب بیدار شدم حس کردم از یه ساختمون ده طبقه منو انداختی پایین که این قدر بدنم درد میکنه...خدایا !یادم نمیآدجایی کاری کرده باشم یا دلی روشکسته باشم که دارم اینجور تاوان میدم... راستی خدایا حواست با...
-
روز مرگم....
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 14:10
روزمرگم ، هرکه شیون کند از دور برم دور کنید همه را مست و خراب از می انگور کنید مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جا،حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بیاید واعظ پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید روز مرگم وسط سینه ی من چاک زنید اندرون دل من یک قلمه...
-
بعد از سالها باز.....
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 22:27
خیالت بغض کرده و سر بر دیوار تنهایی دارد....و من تمام یادت را در آغوش میکشم تا عطر خیالت از ذهنم نپرد....سر بر شانه های رویا هایم می گذارم و سیر نگاهت می کنم...چقدر عکس نگاهت در چشمانم تما شایست.... خاطراتم سفید مو شد ؛و در عطش شنیدن صدایت ماند..... اینجا کسی شبیه تو نبود تا قاب غبار گرفته ی دلم را پاک کند..... اما...
-
جرم نگاه
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 00:34
روح یخ بسته ام.... پای کوبان بر مزارخویش می رقصد ؛ تا دزیر اولین بارش زمستانی نگاهت گرم شود... چشمانت آتش زیر خاکستر اشکهایم شد .... وقتی به گناه نگاه ، دلم را حد زدی......
-
دندان کرم خورده ی احساس
شنبه 3 دیماه سال 1390 22:59
شانه هایم زخم خورده ی اعتماد است وبوی ماندگی میدهد....هنوز در رگهایم خون بی کسی جاریست...وقتی هوای سینه را با خس خس بغض خارج می کنم... طعم تلخ بودن به زیر دندانم میرود..... وای باز امشب دندان کرم خورده ی احساسم درد میکند.....