باز میخندم و حسرت در چال گونه های ترم گم می شود
روباه گونه بوی دورنگی می دهم.....
- وقتی -
در پس خنده های بلندم آرام - آه - میکشم .......
آسمان در نصیحتی مهربانانه گفت:
دیگر با چتر بیا!!
آخر شک می کند باران به گریه هایت.....
و من در خیانتی آشکار ....
تمام عطر بودنت را زیر آخرین باران دلتنگی جا گذاشتم....
وبلاگم یک ساله شد.......
از تمام دوستانی که تو این مدت تشویقم کردند و باغم نامه نویسی هام غمگین شدند
سپاس گزارم....
طناب دار می بافم.....
- برای آرزوهایم -
وحسرت چار پای بودنم را میکشد......
گلوی فکر من - هن هن کنان - از درد می گیرد....
ومن تب دار یک حسرت...
تمام لحظه های بودنم را می شمارم.....
طناب تلخ یک رویاست.....
اینکه،
تو هرروز می بافی برایم حسرتی دیگر
و من امشب بسوزانم تمام ارزوها را برای تو.......
برقص امشب براین داری که میبافی .........
که حلاج دلت فردا به دار عشق مهمان است....
مهربانی را مچاله میکنم لای کاغذ خود خواهی .......
در چهار سوی دلم مترسک می گذارم!!!!
تا کبوترعشق جلد بامم نشود.....
اری این همان نگاهی است به من
بعد از کوچ بهاری تو......
بوی بهار که میپیچد...
و در کشش زیبای زمین خدا سهم دانه ها را میدهد......
درختان در پوشش مخملی یاس ، عطر فروش رویاهای کودیکم میشوند...
یادت هست.....
شکوفه های گیلاس خانه ی پدری...
بوی لباس نو و کفش های تق تقی که همه را عاصی میکرد....
و چرخ و فلکی که مولوی میخواند و صدای زنگوله اش خواب ظهر تعطیلی رامی پراند.....
راستی تکلیف عید یادت هست.....
دلم یک عالمه جریمه میخواهد تا برایت بنویسم کجای راه بیراه شد.....
بیچاره مرد چرخ و فلکی کودکیم همیشه مولوی میخواند...