دلم گاهی میان بغض های ترش امید
هوس دار نگاهی میشود
از عشق لبریز
ولی باخنده های تلخ امید
گل لبخند هم بر گونه خشکید....
دلم گاهی که میگیرد برایت
کمی آغوش میخواهد زهستی
که از سرمای بی احساس تردید
دمی آسود از تن ها بخوابد
ولی....
اندیشه های تار بسته
به سر گویی هوای خام دارد
دلم مسموم شد ازخاطراتی
که هر لحظه برایم نسخه پیچید
بهانه میتراشد چشم هایم
دلم گاهی که میگیرد برایت !!!!
بیا دست دردست هم شعر های کودکانه بخوانیم
شعر عمو زنجیر باف...
و تو دلم را پشت کوهها ی بلند بیانداز....
قول میدهم!
دیگر هرگز آرزوی داشتنتش را هم نکنم