دانه های تسبیح خیال را که ذکر می گویم
به نامت که می رسم....
سخاوت احساسم مشتی گریه می شود
بر پهن دشت گونه هایم
وفریادی که در کوچه های متروک بغض
راهش را کج میکند به سمت
سکوت.....
" سیب " میگذارم سر سجاده ی نیاز
شاید به رسم گناه مادر.....
یا به وسوسه ی پدر.....
تو
خدایی کنی
واز زمینت بیرونم کنی.....
دست نوازشگر باد
موهای طلای گندم زاررا نوازش میکرد
رقص موج وار گندم ها
خوشه چینی را یاد باغبان انداخت .....
باز باید درو کند ٬آنچه کاشته است.....
دوباره در خود رفتم ٬یا شاید ٬رقصیدن خوشه ها مرا به یادت انداخت ؟؟؟!!!
آن زمانی را که من روی زردم را
با پیچ وتاب رقص گونه ی سازت هماهنگ می کردم....
تا کشته ی دردی را که باغبان در دلم کاشته بود
-باردهد-
صبورانه٬ با تمام بی آبی ها در فصل گرم بی کسی ساختم
وروی زردم را تکذیب کردم
تا هم رنگ شکوه هایم نباشم .....
نابودشد کشته من !!!!
دل به گندم زاری سپردم که روزی
خرمن خرمن از آن عشق درو می کردم .....
پ.ن:نوعی دوباره خوانی نوشته هایم است...
از اینکه نوشته ی گذشته را باز خوانی میکنید ممنونم
دل دل نکن، برو ای ماه بی کسی....
با اشک ودرد به خدا می سپارمت....
شاید
که خورده شیشه دار شده بغض های من
وقتی
بگویدت که برو !جان من نگیر....
حالا
شبیه دردهای کهنه ام شدی
حسرت نپاش و برو ، که دلم زخم خورده است....
آینه ی نگاه به اشکم شکسته شد....
تا چشم نبیند که رفته ای.....
باور نکن!!!!
که بعد تو دل زندگی کند.....
دل دل نکن برو.....
که به جان دوست دارمت......
شب های احساس را نورانی کنید....
علی به میعادگاه عشق میرود.....
من گدای درگهت هستم خدای مهربان
بیقرارم ، بینوایم،دست تهی، بی خانمان
درگذر از جرم عاصی ،ای خدای مهربان
لطف کن بخشا گناهم حرمت صاحب زمان
عقل وهوشم را ربود ،رفعت شیر خدا
پ.ن: شعر انتخابی از دیوان پدرم _سایه ی همیشه مهربان _ است...
از دوستانم التماس دعا دارم.
خدایا !!!! خسته ام......
میشنوی صدامو؟؟؟؟؟میبینی حالمو....
خدا چی خواستم ازت که اینقدر برات سخته......
ناشکرم اره.....
نگاهم نکن.... عیب نداره صبر میکنم.....
فروشنده ی خوبی نخواهم شد...
چندی است که خاک می خورد اجناس خیالم..
قاب های تهی ،عطرهای یاد و بوی تو...
رویاهایم زود از سکه افتاد...
اما!!!
ماسک های حسرت را - این روزها - خوب میفروشم....
گویی تمام مردم شهر دود زده ی خاطراتند...