از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

دل دل نکن برو.....

دل دل نکن، برو ای ماه بی کسی....


با اشک ودرد به خدا می سپارمت....


شاید

که خورده شیشه دار شده بغض های من


وقتی

بگویدت که برو !جان من نگیر....


حالا

شبیه دردهای کهنه ام شدی


حسرت نپاش و برو ، که دلم زخم خورده است....


آینه ی نگاه به اشکم شکسته شد....


تا چشم نبیند که رفته ای.....


باور نکن!!!!

که بعد تو دل زندگی کند.....


دل دل نکن برو.....


که به جان دوست دارمت......



نظرات 12 + ارسال نظر
site01 پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ب.ظ http://www.site01.ze.cx

656065018485آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site01.ze.cx

یکی بود یکی نبود پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 ب.ظ http://yekiboodyekinabood.loxblog.com

چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .

سلام
این قانون تلخ بشریت است بانو...یک قانون نانوشته...

الهام جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ق.ظ http://elham7709.blogsky.com/

دل من کودک لجبازی شده
که پا می کوبد و همه ی موهای مرا کشیده
سرکشی می کند
من دیگر طاقتش را ندارم.
یک بار گفتم دیگر نمی خواهمت
کسی آمد و دلم را برد.
این روزها هم برای دلم دلتنگم هم برای کسی که آن را برد...

برایش دلتنگی نکن...رفته را فقط باید به تماشا ایستاد...

مرتضی جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:08 ب.ظ

باور نکن!!!!


که بعد تو دل زندگی کند.....

تمام واژه های شعر

از تار و پود جان نشان گرفته اند

بسیار زیبا و دلنشین بود




اوج احساس

در واژه های شعرت

غوغا می کند

ای دریغ از چشم گریان

رد پای رفته را

تا ابد،

تماشا می کند

سلام دوست خوبم
ممنونم که تلخ گویی هایم را زیبا میبینید...
اما کاش میدانستیدشعر زیبایتان با من چه کرد....

مرتضی جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:16 ب.ظ



بتگر همه بت ها شکسته

تا بر بت روی تو

بندگی کند

با موی سپیدش

چون کودکان

بر کوی تو

بازی و دوندگی کند

...

آن کس که تو را

ندید و نشناخت

باور نکن!!!!


که بعد تو زندگی کند

چه اتشی دارد
واژه هایت وقتی کلمات را به بازی احساس دعوت میکنید.

افسانه جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام خاطره ی عزیزم

کـــاش حـداقـل جَـــوانمـردے مے کـــردے

و مهـــربانے ام را بهــانه ے رفــتنـتــ نمے کـــردے

تــا مـن مـــجبـور نـــشوم

هـــر روز سَنــگــ را نـــشان دلــــم بـدهمــ

و بــگویـم اگـــر مثـل ایــــن بــودے

او نمیــرفـتـــــــــــ ... !!!

سلام بانو
سنگ شدم ....سنگ اما اولین بارش باران چشمها رسوب کرد و دلم را هزار تکه کرد
ممنونم که مهربانانه سر میزنی

مهاجر شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ق.ظ http://batamegilas.blogfa.com/

دل دل نکن، برو ای ماه بی کسی....
با اشک ودرد به خدا می سپارمت....

سلام
آغاز شعر و ابتدای کلامتان احساس عجیبی دارد ... حس بدرقه ای تلخ اما دلنشین و انتظاری کشنده اما دلچسب .
همیشه از خواندن آثار شما به اوج میرسم
و البته آثار خوبتان هر روز از روز پیش بیشتر رو به کمال زیبایی است .

چشمه ی الهام و فیض کلامتان جوشان
پاینده و پیروز باشید.

سلام استاد مهر
شرمگینم میکنید با اینهمه مهربانی ...
کلام ناقص و نوشته های تلخ از خصوصیات اشعار من است که شما مهربانانه نیک میگویید
حضور شما همیشه دلگرمم میکند به نوشتن...

Anna شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ http://gong.blogsky.com


سلام عزیز دلم

سلام خانمی
خوبی؟؟؟؟؟

ظroz یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:43 ق.ظ http://www.bkas.loxblog.com/

میشه پروانه بود و به هر گلی نشست

اما بهتره مثل تو مهربون بود و به هر دلی نشست

سلام و ممنونم که سر زدی...

ظroz یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:44 ق.ظ http://www.bkas.loxblog.com/

میشه پروانه بود و به هر گلی نشست

اما بهتره مثل تو مهربون بود و به هر دلی نشست

هدی یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ب.ظ http://http://aftabgardantarin.blogsky.com/

باور نکن
که
دل
بعد تو ...

بعد از تو دنیا برای من به قدر ارزنی ........

سلام
همیشه مهربان...و تاوان دردمان همین همیشه مهربان بودن است

مسافر یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ب.ظ

مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.دکتر گفت به فلان سیرک برو.
آنجا دلقکی هست، اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود....
مرد لبخند تلخی زد و گفت:……… من همان دلقکم

سلام مسافر تنهایی
خوشحالم که گاهی سر میزنید...اوضاع احوالتان خوبه؟
دلقک وار به درهایم میخندم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد