-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 دیماه سال 1392 18:44
دردهایم خسته تر از آنند که زخمی ام کنند!... مثل هنجار اندیشه های تلخ که رگ خواب سکوت را می شناسند و می چسبند به نفس های بغض دار تا به من بفهمانند _ چقدر این "درد" ها خسته اند _
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 19:45
دل دل که می کنی...... برای رفتن! من می مانم و مشتی احساس ... که می پاشمش به پای گنجشک هایی که برای _ ماندن _ تردید دارند... فقط ... نمیدانم حس دوست داشتنت را پای کدام کلاغ پیری بریزم ، که تا آخر قصه هایم به خانه اش برسد
-
مادرم
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 12:38
ای کاش آهنگ صدایت را با بغض شب پیوند میدادم یا در کنار یاد بود بی کسی هایم لمس نگاهت لحظه ای از قاب دل میکند ای کاش...مادر..!!!! قد یک آغوش از خاک و از آن قبر جا میماند یا در کنار م باز می جستم آن شانه های مهربانت را ای وای برمن ... باز می جویم!!! عطر تو را ازخانه ی بی تو ای کاش امشب خواب من آیی کابوس "بودن...
-
حقیقت حسین
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 23:08
کیست که یاری کند مرا؟؟؟؟ صدای بغض آلودت چادر شب را درید.. وابهت خورشید ، زیر سم ستوران لگد مال شد!!! عطش بهانه بود... واقعه رقم خورد ، به نامت تا بعد از تو پایمال شدن " حق " تاریخ دار شود.....
-
گل میکند همه چیز
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 19:40
درنمک زار بودنم..... هرچه می کارم گل می کند...... _ مثل حسرت _ _ بی درد _ _مثل "تو "......... چندی است ؛که اشفته نگاهت میکنم....... بی هیچ بغضی... بی هیچ اشکی..... شاید نگاهم می ترسد از ابیاری کردن ؛ خواستنت...... که باز گل کنی در من........
-
فکر میکنم مرده ام...
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 08:12
فکر کنم که مرده ام من . . . موهایم دیگر بلند نمی شود . . . پلکهایم نمی پرد . . . قلبم تیر نمی کشد . . . دلم شور نمی زند . . . کف پایم زوق زوق نمی کند. . . . چشمانم سیاهی نمی روند و گلویم دیگر بغض نمی آورد . . . دیگر حتی عاشقانه نوشتنم هم نمی آید . . . تنها چیزی که در من جریان دارد همان خاطرات آبی خاکستری است . . که...
-
خیال بودن
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1392 19:59
باز خیالاتی شدم!!! هوای آمدنت،لای اشک هایم پیداست!!!... شبیه حس کشدار نفس... وقتی که لب های ترک دارم را به بازی می گیرد!!! ودلم... در رختشورخانه ی خاطرات...یادت را می شوید... بهانه نتراش! فقط... کمی... دل بی خیالت را مهمان خیالم کن....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 07:59
-
خوابهای کودکی
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 07:58
درلابه لای خوابهای کودکیم بزرگ شدم.... رویای تشنه ی بلوغ سراب آرزوهایم شد و من درست زمانی بزرگ شدم که مادر برای خواباندن دردهایش برایم لالایی میخواند... وشاید وقتی.... شکوفه های سیب حیاطمان با اندک تلنگری ریخت... یا وقتی بوی شب بوها خوابم را عطر آگین کرد.... یا بین دعای نسترن که بر سجاده ی پدر می ریختم..... خواب آشفته...
-
در جایی زندگی میکنم
جمعه 2 فروردینماه سال 1392 10:16
من درجایی زندگی میکنم: که شاعرانه _ به هوس سیبی _ تکه های غرور را پای احساسی گنگ چال میکنند.... و مترسک می سازند تا دل دانه گرم شود به روییدن ...... غافل از این که ریشه های دانه زمین گیر شده اند!!!! درجایی زندگی میکنم : که خیال وقتی بهاری میشود می بارد... مردمانش مانند بغض گیر کرده اند میان مشتی خاطرات خیس که بی...
-
دلـت را بتـکان ...
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 17:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA دلـت را بتـکان ... غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن دلت را بتکان اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت ... دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد و تمام آن غم های...
-
دلتنگی
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1391 21:26
دلم تنگ است و بغض بهانه می تراشد حسرت گیسوان خیال را میبافد وکنج دیوار، تمام پشت گرمیم میشود... یادت زیر لب زمزمه میکند: "بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم" "همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم"... بغض ابیات بعدی را میبلعد.... اما، تو بی خیال بودنم بلند میخوانی "از این عشق حذرکن،لحظه ای...
-
دلم گاهی....
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 22:49
دلم گاهی میان بغض های ترش امید هوس دار نگاهی میشود از عشق لبریز ولی باخنده های تلخ امید گل لبخند هم بر گونه خشکید.... دلم گاهی که میگیرد برایت کمی آغوش میخواهد زهستی که از سرمای بی احساس تردید دمی آسود از تن ها بخوابد ولی.... اندیشه های تار بسته به سر گویی هوای خام دارد دلم مسموم شد ازخاطراتی که هر لحظه برایم نسخه...
-
دل کودکانه
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 07:19
بیا دست دردست هم شعر های کودکانه بخوانیم شعر عمو زنجیر باف... و تو دلم را پشت کوهها ی بلند بیانداز.... قول میدهم! دیگر هرگز آرزوی داشتنتش را هم نکنم
-
بایدکسی باشد
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 22:22
همیشه باید یک کسی باشد.. که معنی سه نقطههای انتهای جملههایت را بفهمد... تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد... باید کسی باشد... که وقتی صدایت لرزید...... که اگر سکوت کردی، بفهمد... که اگر بهانهگیر شدی ... بفهمد که درد داری... بفهمد که دلگیری... اما این روزها لبخندم هم بوی تردید میدهد....
-
از یه جایی به بعد …
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 21:11
از یه جایی به بعد … به همه چیز و همه کس بی اعتنا می شی دیگه نه از کسی می رنجی نه به عشق کسی دل میبندی. از یه جایی به بعد … مرض چک کردن موبایل ات خوب می شه ،حتی یادت میره گوشی داری. دیگه دلشوره نداری که موبایل تو جا بذاری یا اس ام اسی بی جواب بمونه . از یه جایی به بعد … دیگه دوست نداری هیچکس رو به خلوت خودت راه بــِـدی...
-
احساس آب برده
جمعه 29 دیماه سال 1391 10:05
بیا دیوار بکشیم خسته ام از این بودن هایت.... که نابودم میکند غصه ی درد دار انتظارت.... من باشم این سوی دیوار تنها بایادت و تو باش باخنده هایی که هر لحظه دلم را آب میکند.... فقط!!! فقط گاهی سرک بکش و ببین که دلم را آب نبرده باشد....
-
یکی میاد تو زندگیت
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 22:34
یکی میاد تو زندگیت ... میگه دوستت داره تو هم خوشت میاد چون تورو دوست داره ... کم کم به هم عادت میکنید وابستـــه میشید یه جواریی که فک میکنید بدون هم بودن واستون محال شده،این رابطه میشه عشق ؛ وقتی میره تو میمونی و هـــــــــــزار تا خاطره با کلی تنهایی و سوال بی جواب خلاصه قشنگترین روزای زندگیت میشه غم و غصه میشه فکـــ...
-
خاطرات
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 12:17
کهنه سوار خاطرات آرام جولان بده در دشت تنهاییت..... گردو خاکش به چشم خودت می رود!!! و پاسوز اشک هایی می شوی که تشنگی خیالت را سیراب نمیکند.......
-
هوای تو
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 07:33
گاهی هوایت که با دلم بازی میکند خیالت اشکی میشود بر سرخی گونه هایم.... احساس ناپخته ام چنگ میزند بر گیسوان خاطرات و تو میشوی !!!! دل شوره ی آرزو هایم.... ورخت های خیس انتظار زیر باران خواستنت بوی ماندگی میگیرد.... چقدر تلخ است وقتی.... هوایت هست و تو نیستی.......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دیماه سال 1391 19:55
خیالت نباشد برو.... آبی از این درد گرم نمی شود من هنوز هم ایستاده رفتنت را تماشا می کنم. ..
-
گلایه
شنبه 2 دیماه سال 1391 19:10
گلایه ای ندارم از رفتنت،از نخواستنت ،از نبودنت..... فقط گاهی..... درد واژه هایم را برسر احساس یخ زده ام آوارمیکنم تا به شور بختی ،ثانیه های زیستن ایمان بیاورم.....
-
تقدیر و تشکر
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 09:11
دوستان خوبم سلام مهر و بزرگواریتان را هرگز زبان یارای پاسخ ندارد ابراز همدردیتان برای دل سوخته ام آرامش فراوانی داشت از تمامی دوستانم که پست تسلیت برایم قرار دادند سپاس گزارم دوستان خوبم: افسانه ی عزیز ، امید همیشه مهربان ، آرشید بزرگوار، مهرتان را سپاس گزارم برای تمامی دوستانم و خانواده بزرگوارشان سلامتی و شادابی...
-
رفت ...
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 00:49
رفت آنکه مـــــــرا مونس جان بـــــود آنکه مـــــــرا آرامش جان بــــــود مادر خانه بی تــــو سرد است
-
نرو......
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 21:48
رندی نکن گوش دل از ناله ات پر است از بی کسی نگو که سرم مست دردتوست..... آری نگاه مرا ،اشک تیر می زند تا خون نشسته باشد و تو سمت خود روی.... از بس که پرده خوانی خیال تو کردم دلم گرفت... در گوشه ی خیال، خاطرات تو را ،چال میکنم.... افسانه گو نباش !!!! زمین گرد نیست..... چندی است، بر مدار جدایی است قطب ها..... دل کندن از...
-
بی خیال ،خیالم.....
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 21:35
خیالت که راحت شده از خیالم! برو..... بیخیال تمام خیالت..... نگاهم که جان میدهد در پناهت پناهم شکستی تو با بی خیالی...... شکایت ندارم _ فراموش کن _ عهد هایی که بستی.... چه تلخ آرزویی دلم را گرفته که یک شب به دست تو باشد خیالم برو نا رفیق!!!! چشم هایم به راه است..... برو بیخیال تمام خیالت..
-
زن که باشی!
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 20:36
زن که باشی ! زن که باشی ترس های کوچکی داری ! از کوچه های بلند، از غروب خلوت از خیا بان های بدون عابر میترسی ازصدای موتورسیکلت هاو دوچرخه هایی که بی هدف در کوچه پس کوچه ها می چرخند! زن که باشی! عاقبت یک جایی... یک وقتی... به قول شازده کوچولو ! دلت اهل یک نفر می شود و دلت برای نوازش هایش تنگ می شود ... حتی برای نوازش...
-
بغض
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 21:07
آسمان در هوس بارش نیست وزمین تشنه ی ابری است - کبود- تن شهوت زده ی برگ درخت نرم می رقصد، به آهنگ نسیم دست خنیا گر پاییز عجب در کار است..... رنگ می پاشد بر صورت تب دار زمین!!!! لمس تکراری حسرت - چو اناری چاک دار- سرخ می خندد و دردش ، ترش است.... تن به پاییز سپردم اکنون و هوس بازی یادت مثل بغضی که نشسته ته حلق و بخیل...
-
الهی
شنبه 6 آبانماه سال 1391 14:19
خدایا! یک مرگ بدهکارم و هزاران آرزو طلبکار..... خسته ام !!! یا طلبم را بده یاطلبت رابگیر..!!!!َ
-
بالش آرزو
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 20:01
گاهی فراموشم می شود!!!! که میتوانم ،خستگی هایم را روی طناب تنهایی پهن کنم...... ولم بدهم در سایه ی بی خیالی و بگویم: خوب به من چه؟؟؟؟! چقدر دلم بالشی میخواهد، تا آرزوهایم را زیر سر بگذارم و بخوابشان ببینم..... .