از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

گلایه

گلایه ای ندارم


                  از رفتنت،از نخواستنت ،از نبودنت.....


فقط گاهی.....


 درد واژه هایم را


        برسر احساس یخ زده ام آوارمیکنم


تا به شور بختی ،ثانیه های زیستن


                                               ایمان بیاورم.....

نظرات 11 + ارسال نظر
آرشید شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:35 ب.ظ http://arshid.blogsky.com/

پرنده ناگزیر از پرواز است
آنچه می ماند
خاطره ی شاد زیستن با قفس است .

سلام
امید وارم باز هم تسلیت مرا پذیرا باشید
ما هم این ایام حزن را تجربه کرده ایم و میدانیم که نبود مادر یعنی چه ...
برایتان نهایت صبر و آرامش را آرزومندم و امیدوارم شیرینی روزهای آینده تلخی این روزهای سخت را آسان تر سازد .

سلام دوست خوبم
من نیز برای شما سلامتی و تندرستی آرزو میکنم تا باز شاهد نوشته ها و نگاره های زیبایتان باشم.میدانم که دیگر مادرم خاطره ای شد در دوردست های دور اما همیشه نگاه مهربانش را میبینم. خدا مادر مهربان شمارانیز بیامرزد

مرتضی شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ب.ظ

شکستم تا پلی باشم

برای عبور تو از دیروز به فردا

تن چوبیم خیس است

از نگاه منتظر

نشسته بر لب دریا

تو رفته ای ...

پل همیشه مانده بر جا

به امیدی که باز آیی

به دیدن پژمردن گل ها

...

سلام
گاهی برای دلشکسته هزاران پل هم بسازی باز دلش اب تنی و غرق شدن ها را میخواهد

الهام شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ http://elham7709.blogsky.com/

سلام
برات روزای خوب و سرشار از آرامش رو آرزو می کنم.

سلام عزیزم و ممنونم

هدی شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ http://aftabgardantarin.blogfa.com

کسی به جز خودم ای خوب من چه می داند
که از تو ... از تو بریدن چقدر دشوار است
مخواه مصلحت اندیش و منطقی باشم
نمی شود به خدا ... پای عشق در کار است

سلام خاطره جان ... خوشحالم که دوباره با دلنوشته هات تازه میشم.

سلام عزیزم
مینویسم تا بودنم رافریاد کنم...مثل تو ...مثل همه

سارا یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ب.ظ

بانو جان
صبر کن آتشت خاکستر شود ...

+ بهتری ؟

سلام نازنینم
این اتش خاموشی ندارد دل میسوزد...اما میدانی
میگویند کسی که با وجود درد های زیاد هنوز میخندد خیلی وقت است آب از سرش گذشته است..

افسانه یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:28 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام خاطره ی عزیزم

لحظه ها خمیازه می کشند .....
انگار توان حرکت ندارند .....
عقربه های ساعت را به جلو کشیدم
شاید
لحظه دیدارمان نزدیک تر شود ...
ولی افسوس
زمان، نامرد تر از این حرفاست...


خوبی خاطره جان؟
یه موقع غصه نخوریا
خوشحالم که دوباره نوشتید

سلام مهربانم
فقط هستم و بودن پرتکرارم را فریاد میزنم...یار دیرینه میخواهم غصه نخورم اما وقتی کودکی میگوید مامان قلبم میریزد......ممنونم که هستی

فرح یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:20 ب.ظ http://farahbano.blogsky.com

سخت است هنگام وداع
آنگاه که در می یابی
چشمانی که در حال عبور است
پاره ای از وجود تو را نیز
با خود خواهد برد...

دونده یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ب.ظ http://www.mycolddays.blogsky.com

گاهی خیلی به خودم فشار میاورم
که باور کنم
این خلا را ... این زندگی بی تو را....

ولی نمیشود!

وقتی هر ثانیه
هر واژه
هر حرکت
یادت را در خاطرم زنده میکند.....

وای از این بیداری خاطره که در خوابم هم چشم برهم نمیگذارد

سارا سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ب.ظ

سلام

میدونم دل میسوزونه
آره می دونم خیلی خوب میدونم ...
بانو ... مامان ِ منم مریضه دعاش میکنی ؟

سلام نازنینم
نمیدونی چه کردی وقتی گفتی مادرت مریضه .
تمام هستی به مادر مینازه.خدا کنه هرچه زودتر از بستر بلند بشه و سایه اش رو سرتون بمونه

افسانه چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:29 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام خاطره ی عزیزم

خودت را در آغوش بگیر و بخــــــــواب !

هیچ کس آشفتگی ات را شانـــــه نخواهد زد !

این جمع پر از تنــــهاییست

از قوی بودن خسته ام
دلم یک شانه میخواهد
تکیه دهم به آن
بی خیاااااااااال همه دنیا
و دلتنگی هایم را ببارم..........

مریم بانو دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ http://m-z-f.blogsky.com

لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد