بیا ، بیا از پشت خشت های بی تاب دیوار های خانه اش سرک بکشیم؛ صدای گریه های مخفی مادر می آید، صدای نفس های بریده ی پدر، صدای سکوت سوزناک بغض های خواهر اما، ... من و تو هنوز در سوگ خود نشسته ایم و در انتظار یک حادثه حادثه ای که قبیله را از یک نفر بودن خارج کند و همخونی معنی خود را پیدا کند
سلام دیر است که سیاه پوش حسرت هایی هستم که در سینه مخفی میکنم
سلام
بی نهایت دلکش و زیبا ...
به وجد می آید احساس نگاهی شاعرانه از ترنم این اثر ماندگار
بی نهایت سپاسگزارم .
سلام
ممنونم که زیبا میبینید..خوشحالم به بودنتان
دردم آمد ...
همین
سلام نازنینم
ببخش که پر تکرار از درد مینویسم
چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه می ماند برای بادها
نیما یوشیج
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزگاری های صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع کنم...
گاهی سرک بکش ،
بر سیلاب دیدگانم
شاید دلم را آب برده باشد
از زخم کهنه ای ،
شاید شبی
جام هلاهل خورده باشد
سلام
بسیار موزون و لطیف بود
واژه ها رام دست های تو هستند
لحظه ها در انتظار دیدار تو هستند
سلام دوست خوبم0از هدیه ی ارزشمندتان ممنونم
چه تعبیر قشنگی داشت
شعری که غم بود ولی از خوندنش لذت می بردی. یه لذت مبهم...
مخصوصا آخرش خیلی دلکش بود:
"باخنده هایی که هر لحظه دلم را آب میکند....
فقط!!!
فقط گاهی سرک بکش و ببین که دلم را آب نبرده باشد...."
سلام
نظر لطفتون همیشه سپاس گزارم
همین که عطر تنش در هوا پیچیده
همین که نغمه ی عاشقانه ای برای دلتنگی هایم می خواند
مرا بس است خندیدن...
گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری
/ ولی انگاه همین جا و همین دور و بری
/ ماه می تابد و انگار تویی می خندی
/ باد می آید و انگار تویی می گذری .
سلام
قالب نو مبارک , مشکی که رنگ عشقه نه؟
بیا ، بیا از پشت خشت های بی تاب دیوار های خانه اش سرک بکشیم؛ صدای گریه های مخفی مادر می آید، صدای نفس های بریده ی پدر، صدای سکوت سوزناک بغض های خواهر اما، ...
من و تو هنوز در سوگ خود نشسته ایم و در انتظار یک حادثه
حادثه ای که قبیله را از یک نفر بودن خارج کند و همخونی معنی خود را پیدا کند
سلام
دیر است که سیاه پوش حسرت هایی هستم که در سینه مخفی میکنم
سلام خاطره ی عزیزم
خیـلـے از یخ ڪردن هآے مآ
از سرمآ نیستـ
لحـن بعضــے ـهآ روے زمستون رو ڪمـ ڪرده …
سلام عزیزم
ممنونم از لطفتون
فقط گاهی سرک بکش...
چقد پره درد بود...
سلام خاطره ی عزیز
سلام مهربانم...
به همین بودن اندک نیز قانع هستم..کاش فقط گاهی سرک میکشید
سلام بانو
راحت باش ؛ بنویس
بغض هایت را رها کن
قند می شوم برایت
سلام نازنینم
اگر اینجا ازبغض هایم نمینوشتم حتما دیوانه میشدم