-
دتتنگی
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 12:51
دلتنگی قصه ی شاد روزگار است که با آن آدمکها را می رقصاند....... وقتی غروب سایه ی بلند انتظار را برسرت می افکند واژه ی دلتنگی دیگر یک حس نیست که آزارت بدهد!!!! بلکه آن یک بغض نفس گیر می شود که تمام ذرات تنت را به بازی شیرین اشک های شور دعوتت می کند ..... وقتی باز باتمام احساس آوار شده لبخند مرگبار تنهایی را پاسخ می دهی...
-
راه بی مسافر
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 12:45
امروز پشت باد لرزید!امروزباز اشک در دیدگانم خندید گفته بودم دگر نمی گریم.... گفته بودم به مرگ می خندم گفته بود هجوم مرگ بار تورا یک به یک زیر خاک ره سپار خواهم کرد..... گفته بودم دگر نیا سویم ای غریبی که زخم بر من زنی تو پی در پی در سکوت من نوازشت کردم !!!ای غریبی که زخم می زنی بر دل عاشقانه غریب وار نگاهم پرشد از رهی...
-
نوشدن
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 01:08
باز امروز خاطرات کهنه مرورگر کوچه های تنهایی من شد ودربیداد اندوه سایه ی بلندغم را کوتاه کردم! دیوار تردیدراشکافتم تا دوباره متولد بشوم.... اری من درخویش متولد شدم تادراین نوشدن تنها خود رابیابم.من مرگ را درخو جا دادم وسراب آرزورا بلعیدم تا هرروز مرورگربی کسی خود نباشم.... می خواهم ازنوبسازم !می خواهم برای بازنده شدن...
-
مرگ خویش را باور کردم
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 11:53
من پرم از خاطرات خویش وخسته از خنده های مردم فریب.... سایه ی مرگ بر سرم لبخند میزند ومن آخرین خنده ام را نثارش میکنم!!! ای فریب زندگی با خویشتنم مدار کن که بودنم جان کندی بود که سراب وارآن را مرور می کردم بدرود ای زیستگاه تنهایی....... چه زیباست بلوغ خلسه وارمرگ در خویشتن من!! زجه های درد درمن متولد شده ومن مرگ...
-
عشق فراموش شده....
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 23:31
زمانی پرنده برای ماندن آرزوی پرواز داشت وشوق رسیدن هرروز آزارش میداد.... زمانی یادم هست که فراموشی را کابوس تنهایی خود میدانست وهروز با خود تکرار میکرد که هرگز از یادم نخواهی رفت... یادم هست زمانی را که شوق رسیدن تبدارش میکردو داغ رفتن نقره داغ وای چه زود همه چیز رنگ تکرار گرفت!!!!! وای چه زود یادت رفت پرنده ای را که...
-
زندگی دروغ زیبا
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 12:00
من وتو ازدوسوی می نگریم زندگی این دروغ زیبا را تودرآن پرامید می نگری جلوه های خوش و فریبا را آنچه بهر تو مایه ی شادیست می شود رنگ گونه غم من آنچه اکنون بهشت خرم توست زندگی را کند جهنم من پیش چشم تو افتادن برگ خود همان اوفتادن برگ است پیش چشم من ای دریغ دریغ اینکه پایان زندگی مر گ است اینم اماتو در خیال از من آدمی مثل...
-
شب.......
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 00:53
وقتی شب همچوبختکی برسرت سایه می افکند هجوم مرگبارافکار جنون آمیزآزارت میدهد درتاریکی به دنبال فریاد در گلو خفه شده میگردی تا عقده های درونیت را آوار کنی!!! سایه وار اشک میریزی تا همبسترت از خواب ناز بیدار نشود...... خدایا چرا نرسیدن همیشه سهم آدم هایی است که بسیار میدوند؟ خدایا از آزار خسته ام گاهی نگاهی!!!!!!!!!
-
هیاهوی بودن
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 14:19
آدم ها برای بودن چه هیاهوی غریبی میکنند.یعنی این زندگی ارزش اینهمه بازی را دارد....... فریب میدهیم!احساس را بازیچه کودکانه ی خویش میکنیم..... ودر دل جای عشق کینه می کاریم!!!! بعد غریبانه اشک میریزیم وانگشت حسرت می گزیم.... غافل ازاینکه قصه ی بودن انسان برروی زمین دیر گاهی است که تمام شده......
-
بی آرزو
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 14:20
زیستن بی شادی مرگ تدریجی آرزو است هرروزباامیدواهی ازخواب برمیخیزم وطلوع رابه تماشامیایستم!غمزده گرما ی خورشیدرا حس میکنم ولی برای بودن وشادی کردن بهانه ای ندارم......... وقتی آخرین شعله های خورشیدخاموش میشود بازنگاهم آرزوی برباد رفته ای رادنبال میکندکاش برای سفرچمدانی داشتم خالی ازتکرار........ فرتوت واروغمناک آخرین...
-
انتظار تلخ .....
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 23:23
وقتی جوانه های امید در دلت خانه می کند.چیزی از درون داغت می سازد سایه ی تردید وار شادی تورا محصور می داردوتو باز نمی دانی که سراب تو را فریفته است!!!! وقتی غم زده شانه های یاس را بالا می اندازی وسر را تکان می دهی. وقتی آه را با لبخند شیرینت می آمیزی تا کسی دل حسرت کشیده را فریب ندهد.... وقتی تلخی انتظارذرات تنت را...
-
آسمان دلم همیشه بی تو ابری است.....
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 19:25
تو در همهء خاطرات من جا داری لابه لای پرده ها در یکایک برگها و گلهای باغچه حتی روی رومیزی صاف اتو کشیده ام جای تو هست از پنجره که به حیاط نگاه می کنم تو در تمیزی شیشه ها نشسته ای . .. . اما همچنان سهم من آسمانیست که آویختن یک پرده آن را از من می گیرد . . .
-
ستاره های تنها
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 00:24
وقتی بیکسی ستاره شب آویز خانه ات میشودآنگاه نیاز دست به سویت دراز میکند. وقتی بودن خویش رادربودن سایه وار یک خیال جستجو میکنی..... وقتی که جغد شوم اما ها واگرها درخانه ی دلت بیتوته میکنند..... وقتی میخواهی بودن خویش رافریادکنی ولی بغض ویرانگرراه را همچو دزد شب گرد بر تومجال نفس نمی دهد....... وقتی شب بلند تنهایی هرگز...
-
آسمان دلم همیشه بی تو ابریست
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 14:51
-
آرزویی یخی
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 16:47
کوه یخم واحساسم درکوچه های انتظارگم شده................. در این فریب ثانیه ها برای مرگ مرثیه داری میکنم.درعادت تنهای سردرگریبانم وبودنم را هر روز تکرار!!!!چقدر هولناک است داستان بودن!!وقتی درگذر تنهایی یبی خیال ازبودن آدمها به آدمکی می اندیشم که درپس تردیدهای خود وامانده است.... آری من به سراب زندگی دلخوشم ودرپس هر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 14:24
روزها از پی هم میروندو من باز باتکرار میستایم آنچه را که درونم را میکاهد....... باز حسرت جوانه میکند در دلم چرا اندوه اینگونه سایه گستر است درمن چرا برای بودن بهانه ای جز خویش نمیابم وای چقدر در در خویشتن خویش فر ورفته ام.........
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 13:06
به نام خدایی که چون جان برایم عزیزاست....... کاش وقتی در عصر یخی بدانیم برای زیستن تنها بهانه ای جز بودن نداریم !!!کاش در این میانه فقط تپش های قلبم بهانه ی زیستنم نباشد!!!!!!!