باز امروز خاطرات کهنه مرورگر کوچه های تنهایی من شد ودربیداد اندوه
سایه ی بلندغم را کوتاه کردم! دیوار تردیدراشکافتم تا دوباره متولد بشوم....
اری من درخویش متولد شدم تادراین نوشدن تنها خود رابیابم.من مرگ را درخو جا دادم
وسراب آرزورا بلعیدم تا هرروز مرورگربی کسی خود نباشم....
می خواهم ازنوبسازم !می خواهم برای بازنده شدن تلاش نکنم من باخودسوگند میخورم
که می توانم به اندازه ی تمام ناداشته هایم تلاش کنم.....
میدانم که میتوانم چون بارها باخود تکرارکرده ام.......
ای بابا دوست عزیزم من کی باشم که از شما انتقاد کنم
(بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم)
من هم عادت کردم به این شیوه ی عدم تایید نظرات به نظرم یکجور مبارزه ی منفی باید باشه
ولی خداییش اولین باره می بینم یک بلاگر این کار و می کنه خیلی جدید و نوه
این شیوه رفتار ازکسی که نا امیدانه زندگی رو سق می زنه چیز عجیبی نیست
یعنی اینقدر این پستت و دوست دارم که حد نداره
یعنی اینقدر خوشحالم که خوندمش که حدی واسش نیست
می خوامت واسه این اراده به تغییرات
خیلی ماهی عزیز
از اینکه باز آومدی خوشحالم داشتن یه کسی که به نوشته هات نظر بده می تونه امید بخش باشه ممنون