از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

عشق فراموش شده....

زمانی پرنده برای ماندن آرزوی پرواز داشت وشوق رسیدن هرروز آزارش میداد.... 

 

زمانی یادم هست که فراموشی را کابوس تنهایی خود میدانست وهروز با خود تکرار  

 

میکرد که هرگز از یادم نخواهی رفت... 

 

یادم هست زمانی را که شوق رسیدن تبدارش میکردو داغ رفتن نقره داغ 

 

وای چه زود همه چیز رنگ تکرار گرفت!!!!! 

 

وای چه زود یادت رفت پرنده ای را که در قفس داری!!!!!!

 

 

 چه تلخ می آزاری آنکس را که عاشقانه ستایش گر توست......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد