دست نوازشگر باد
موهای طلای گندم زاررا نوازش میکرد
رقص موج وار گندم ها
خوشه چینی را یاد باغبان انداخت .....
باز باید درو کند ٬آنچه کاشته است.....
دوباره در خود رفتم ٬یا شاید ٬رقصیدن خوشه ها مرا به یادت انداخت ؟؟؟!!!
آن زمانی را که من روی زردم را
با پیچ وتاب رقص گونه ی سازت هماهنگ می کردم....
تا کشته ی دردی را که باغبان در دلم کاشته بود
-باردهد-
صبورانه٬ با تمام بی آبی ها در فصل گرم بی کسی ساختم
وروی زردم را تکذیب کردم
تا هم رنگ شکوه هایم نباشم .....
نابودشد کشته من !!!!
دل به گندم زاری سپردم که روزی
خرمن خرمن از آن عشق درو می کردم .....
پ.ن:نوعی دوباره خوانی نوشته هایم است...
از اینکه نوشته ی گذشته را باز خوانی میکنید ممنونم
سلام
بی نهایت زیبا و دلنشین ...
آثار خوب شما زمان نمی شناسد ... هر وقت بخوانی موثر و دل انگیز است ...
ممنون از اینکه امروز میهمان گذشته شما بودم . ضمن اینکه من اولین بار بود که توفیق خواندنش را داشتم .
و سپاس از این همه احساس قشنگ .
لطف شما پایدار
سلامت و پیروز باشید.
سلام استاد مهر
ممنون از لطف نگاهتان که همیشه نیک بینی میکند...
این نوشته برای سال گذشته درهمین تاریخ ست.....
سلام خاطره ی عزیزم
دوباره خوانی ها خاطراتی را زنده می کند یاد آوری آن چه تلخ وچه شیرین احساس خوبی به انسان میده
بسیار زیبا بود
سلام بانو
نمیدونم چرا خالی شدم .....
ممنونم از اینکه سر میزنی با هدیه ارزشمند بودنت خوشحالم میکنید
اگر دوست داشتن های گاه و بی گاه نبود
و حتی دوست داشتن های بی دلیل
بی گمان تمام سیبها برشاخه تردید می گندید...
آپم می خوام نظرتو بدونم؟
سلام
دست نوازشگر باد
خرمن زلف ترا
شانه نکرد
صدف خفته دریا
دل پر مهر ترا
دردانه نکرد
آنچنان سوخت ترا
سودای غمت
...
اشک چشم تو اثری
در دل جانانه نکرد
...
یاد باد از آنکس
که یادی از افسانه نکرد
سلام
وای از این همه افسانه که چشمانت را مست خواب کرد...
درود دوست خوبم که مهربان سر میزنی و هدیه های ارزشمندت را نثارم میکنی
براوو....عجب وب پر محتوایی..زیبا بود و دلنشین و خواندنی...
به ما هم سری بزن استاد...
سلام
ردای استادی برتنم زیادی بزرگ است....
خوشحالم که سرزدید حتما سرمیزنم
سلام
بسیار زیبابود
منو برد به یه خاطره قدیمی و دوست داشتنی.
شاد باشید.
سلام
ممنونم از حضور سبزت...
ای صبا بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم می آید ...
ممنونم عزیزم که هستی