از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

 " سیب " میگذارم سر سجاده ی نیاز


شاید به رسم گناه مادر.....


یا به وسوسه ی پدر.....


تو

       خدایی کنی


واز زمینت بیرونم کنی.....

نظرات 16 + ارسال نظر
maryam پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.khiale-pooch.blogsky.com

با تــوام حــوا…

تـــو مــگر سیــب را پــوسـت کنـده خـورده بــودی
کــه دنیــا اینــــگونـه پــوسـت مــا را مـی کنــد…..؟؟؟

سلام..
ممنونم از حضور مهربونت

مرتضی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ

تو

خدایی کنی



واز زمینت بیرونم کنی.....

...

سیب سرخی دوباره بر چین حوا

قصد هجرت از زین زمین دارم

آتشی فکن بر این جنگل

گلشنی در ماورای

بهشت برین دارم

...

سلام

مثل همیشه وسوسه عشق

دل را رسوا می کند

سلام..
این وسوسه ی عشق نبود
خواهش مرگباری بود که التماس زده از خدا میخواستم...

افسانه پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:10 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام خاطره ی عزیزم

خدایا
میوه کدام درختت را گاز بزنم ؟
که از زمین رانده شوم
اینجا زمین است .ساعت به وقت انسانیت
خوابیده است!
خطا از من است ،
مـی دانم
از من کـه سالـــــــهاست گفته ام ایاک نعبد،
اما به دیگران هم
دل سپرده ام
از من کـه سالــــــــهاست
گفته ام ایاک نستعین،
اما به دیگران هم
تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم

سلام بانو ی مهربان
همیشه زیبایی هدیه هایت غافلگیرم میکند.

هدی پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ http://aftabgardantarin.blogsky.com

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته اند
حرف موسی را نمی فهمد شبان ... بی فایده ست ...

در من عاشق توان ذره ای پرهیز نیست
پرت کن ما را به دوزخ ... امتحان بی فایده ست ...

من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان می گردم اما همچنان بی فایده ست ...

احساس زیبایت را همیشه سپاس گزارم

آنا پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 ب.ظ http://gong.blogsky.com

یک وقتهایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی:

تعطیل است.....

و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت،

باید به خودت استراحت بدهی....

دراز بکشی...

دست هایت را زیر سرت بگذاری

و به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی.....

به تمام افکاری که در پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند!

آنوقت با خودت بگویی:


بگذار منتظر بمانند.....

سلام انا ..خوشحالم که هستی...

آنا پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ب.ظ http://gong.blogsky.com

دنیا را بغل کردیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد بیدار شدیم
دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم


حسین پناهی

آنا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://gong.blogsky.com

...
امروز عجیب هوای دلم گرفته است
انتظار معجزه می کشم
از عبور حادثه ها
معجزه ای شبیه تو.
...
..
.

آنا جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ب.ظ http://gong.blogsky.com

نمی*دانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را می*گذارم
آخر خط من.
باشد؟

"عباس معروفی"

مهاجر جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ http://batamegilas.blogfa.com/

سیب و سجاده دو سوی داستان نیازند...
یکی بر عشق و دیگری بر دوست ...
و شاید اگر عشق نبود ... دوست را نمی شناختیم .


سلام
ممنون از این دلنوشته ی زیبا
لطف کلامتان جاوید

رستگار و پیروز باشید.

سلام
دیدگاه جالبی بود از سجاده وسیب حوا...
اما مقصود چیز دیگری است...
حضور مهربانتان همیشه دلگرمم میکند

کوروش شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:05 ق.ظ

واژه هایم را
به دل باد چو دادم
افسرد
همچو یک گل پژمرد .
به زمینش دادم
بگمان او هم مرد
چو کویری شد و
جانش در برد .
در پی گورم من
که همه نقش ِ دلم را
او خورد

بداهه (کوروش نادرخانی)




سلام استاد بزرگوار...قدوم مهر تان را سپاس...
همیشه هدیه هایتان زیباست.

مسافر شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ

آدمک خل نشوی گریه کنی.
کل دنیا سراب است بخند.
آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست
بخند

سلام مسافر...
ادمک های قصه ی من فقط نیش میزنند...
خوشحالم به امدن گاه گاهت...

[ بدون نام ] شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:24 ب.ظ

حوا دوباره سیب بچین و گناه کن
خود را برای رفتنمان روبراه کن
ما طرد گشته‌ایم، چه اینجا چه از بهشت
حوای من! دوباره بیا اشتباه کن


بابک تمیز

سلام...
ممنونم از حضورتان

افسانه شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:32 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام خاطره ی عزیزم

خداحافظ ای ماه غفران و رحمت خداحافظ ای ماه عشق و عبادت خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم...

عید بر شما وخانواده ی محترمتون مبارک باد

سلام بانوی مهر
صد شوق که این امد و صد حیف که ا رفت....

مهاجر یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ق.ظ

سلام
متوجه منظور شما شده بودم ...
برایتان سلامت و رستگاری آرزومندم .

دید گاه های شما همیشه بر دیدگانم جای دارد مهربان

الهام سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:24 ب.ظ http://elham7709.blogsky.com/

من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم...

چه همدردی مشترکی...

مهین چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 ب.ظ http://www.love-or-accustom.blogsky.com/

ما محکوم به رنده ماندن هستیم؛تا شاهد مرگ آرزوهایمان باشیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد