امشب مسافرم!
عطر تورا می پیچم اینجا
- لای لباس کهنه ی احساس -
وشاید
درمیان خاطرات خاک خورده
-و یا -
در میان دخمه ی تاریک بودن های تکراری
به دست بغض های حسرت آلوده
تن یخ بسته ی آوار دار بی کسی ها را
درون ساک تردیدم گزارم......
بیا امشب مسافر باش با من
ای دل گستاخ و بازی گوش!!!
وسر کن چادر خاکی که بوی یادهای کهنه را دارد......
چه بی احساس میخواند دوباره
_مرغک بی بال افکارم _
که سوگ عشق را باور کنم در خود........
لباسم را می پوشم
_مسافر وار _
برایم آب می پاشد هوای ابری چشمم.....
ومن ساکم هنوز در دست تردید است.........
حیای ِ رویِ گـلت ،نازنین ،چه رویایی است
نگر در آئینه ی دل ،ببین ، تماشایی است
اگر چه چهره کشیدی ، تو در هم و نقشی
به چین برند دلالت ، دلیل ِ زیبایی است
مگر نشان ِ پری را فسانه ها ، آرند
ولی ،به چشم من اکنون، پری ِ دریایی است
مرا ، کرشمه ی نازت ، نیاز ِ جاوید است
چه عیب ، ناز ِ عزیزت، نشان ِوالایی است
به دشت ِچشم ِ سیاهم ، غزال زیبایی
به اتفاق درآیی! عجب معمّایی است
حدیث ِعشق ِمرا ، وِرد ِ هر فسانه مکن
که در نظرم ، عشقِ قیس ِ صحرایی است
دلیل ِ مهر و محبّت ، نباییدت ، گفتن
هر آنچه را که شنیدی ،مگو که گویایی است
اگر چه حججت جوری ! و غمزه ها داری
مرا به مهر ِ تو امید و، غمزه ، پروایی است
پ. ن: شعر انتخابی استاد کورش بزرگوار است...
دوستان خوبی داشتم در این جمع گرچه مجازی، اما بودنش را
نوعی دلبستگی بود.دوست خوبم "امید در وبلاگ گرمگ "
مسافر عزیز که خدا را شکر مشکل زندگیش حل شد و رفت....
و استاد بزرگوار که با خراب شدن سرور سایتی که داشتن ما رو فراموش کردن
دوست خوبم حمید حقی که باشکستن ساز دلش
وبلاگش رو هم خاموش کرد و رفت....
درسته دنیای ما مجازیه اما همیشه دلتنگی ، واقعی است.......
دوستان خوبم درسته که دیگه سر نمیزنید اما همیشه به یادتون هستم