نباید !!!!
دل بیچاره رابا عشق بازی داد.....
نباید!!!!
شیشه ی احساس را
باسنگ های - بی کسی - پیوند خالی داد...
نبایدهای تردیدم به رنگ بغض می ماند.....
ومن زندانی دردی نفس گیرم.......
وحسرت های من با آخرین باید، نباید ها
درون سینه ام پیجید وآهی شد - سوال انگیز -
چرا قانون این هستی پر از باید نبایدهاست؟؟؟
آهنگ آمدنم کند نشد
این ضرباهنگ نبض تپنده ام
شاهد به این مدعاست
درود خاطره ی عزیز
ای دیر اشنای احساس
اندوهت را
به من بده
بگذار تا بغض های کهنه را
با نقس نفس های مهر بگسلیم
تا راه فزیاد بشکفت
درود بانوی خاطره انگیز
قانون
چیزی که یکسان نیست و همیشه یه کفه سنگین تره
مثل ترازوی فرشته عدالت به سر در دادگستری
نباید ها رو کی مشخص میکنه
بگدریم
ولی بابت شعر زیبا واقعا دل نشینه
از خرج کردن احساسات بسیار خوشنود میشم
شاد باشید
سلام ...ممنون از لطفتون گرامی...بایدها قانونی شد برای دیوار بلند فاصله...
باید و نباید ها را وسیله بازی ما قرار دادند
هرچه کودکانه تر باشیم بیشتر خوش میگذرد
چه بازی تلخی بود ....زیستن در میان این همه باید....
سلام
اگه قانون هستی را به قانون دلی تنها و عاشق می نوشتند
جهانی را سراسر خرمی بود
ولی انگار تنهایی و عاشق بودن و دلدادگی جرم است
شــــــــبگردی می*کنــــم.
اما صدای نفــــــــــــس*هایـــت را از پشــــــــت
هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمی*شـــــــــنوم
آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم
شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت
تنها خانه*ی من اســت که در آتــــش می*ســـــــــــــــــوزد. ..
سلام چرا دیگه سر نمیزنی ؟
ای بابا چرا ما این همه از هم دوریم
آپ زیبا بود
سلام خاطره جون
دلنوشته ی زیبایی بود .اشاره به شیشه احساس کردید وقانون هستی که پر از این باید ها ونباید هاست. شکستن ها و بغض های فرو مانده در گلو .این ها همان زخم های کهنه ای هستند که نمی شود به کسی گفت
وای از اینهمه درد...وای ازاین همه حرف که پشت هر عبارت خود را مخفی میکند
سلام ...
نمیدونم چرا این یه دونه زیاد به دلم ننشست
شوخی میکنم !!!!
لطافت طبع و طراوت وبلاگتون تمومی نداره ...
صیقلی باشید
یا حق
سلام ای دیر اشنا!!کمیاب ونادر شدی....خوبی از نگاه نیک بین شماست...
سلام . نهایت زیبایی و مفهوم ...
بی نهایت متشکرم
سلامت و رستگار باشید.
سلام
استاد همیشه به حضورتان در وبلاگم افتخار میکردم...