از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

من کیستم؟؟



من کیستم؟؟؟؟

کسی هست که مرا نشانم دهد - بی چراغ -

کسی هست وقتی آرزو هایم را مشت میکنم در برابرش ،نگوید :پوچ.......

کسی هست  وقتی زندگی فرمان کیش میدهد نگوید: مات..........

کسی هست در این شهر حراج زده ی احساس

من دلگیر م از آسمان بی بغض

از خیانت های شور.......

از سکوت های له شده که بوی تعفن ماندگی میدهد.......

دلم یک تکه آسمان میخواهد!!!!

تا سیر ببارد بر سر نامردی...

کاش آسمان دستی به گوش ابرها بکشد

شاید _ مانند من _   برای باریدن نیازمند نوازش است........



پ.ن : در وبلاگ دوست خوبم صهبانا یه مطلب زیبا خوندم با نام من کیستم...خیلی زیبای

کلامش محصورم کرد تا منم بخوام بفهمم که کیستم؟؟؟؟

اما سخن ناب استاد کجا و زبان ناتوان من کجا؟!!!!!!!!!!!

 
نظرات 23 + ارسال نظر
سامان پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ http://saman69mah.blogfa.com/

این حرفاهای منم هست جدی میگم خیلی زیبا بود حرفای شما بود یا که دیدی قشنگه نوشتیش؟

سلام دوست خوب...من دلنوشته هامو دست نویس خودمه کمتر از جایی کپی میکنم

مسافر جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ق.ظ http://doncorleone.blogsky.com

سلام
گاهی هم پیدا میشه با این مشخصات
ولی ماله ما نیست
اگر نگیم حسودی و ولی حسرتش ماله ماست
اون سعید خان رو هم ما خیلی بهش ارادت داریم واقعا از ته دل مینویسه

سلام
ممنونم از حضورتون....

صهبانا جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ http://sahbana.blogsky.com

سلام و درود بر استاد گرامی
همواره دانش آموخته ی کلامتان و مرهون مهر و لطف شما هستم .
زیبایی را به نهایت رسانید و حرف دلهای زیادی را گفتید ...
کلام نابتان همواره راهگشای من بوده و خواهد بود.
زبانی برای پاسخگویی محبت شما ندارم . و جبران به آفریننده مهر وا می گذارم ...
جلالتان جاوید .
ایام بکام .

سلام و ممنون استاد بزرگوار ...

برایم بمان جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ

آغوشم را باز میکنم برای تو
قدری ببار
من پیاله میشوم برایت
باور کن

+ چاره ای نیست نازنین قدری تحمل ..................

برایم بمان جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ

هر لحظه
کودکی در من فریاد میزند
جوابش چه گویم
هان ؟!
خدایا اندکی باران .........

برایم بمان جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ

گوگوش نوشت : من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم، میخواستم بزرگترین دریای دنیا بشم ...................... خورشید از اون بالا ها زمینم از این پایین هی بخارم میکنن زندگیم شده همین ، با چشام مردنمو دارم اینجا میبینم ، سرنوشتم همینه من اسیر ِ زمینم

ANNA جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:11 ب.ظ http://lapeste.blogksy.com

عکسی رو که گذاشتی به علت سورئالیسم بودنش دوست داشتم
خیلی زیاد


سلام

و رد پای جناب صهبانا البته همه جا هست

سپاس بیکران

سلام
دست نویس های استاد رو خیلی دوس دارم

برایم بمان شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ

ذهن آجرنمات را بردار

از غزل های قهوه ای رنگم

گوش خود را بگیر و سوت بزن

که نفهمی چقدر دلتنگم . . .



از : سیما نوذری

کوروش شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ب.ظ http://www.korosh7042.com/

گفت :برو
حال که رفته ام
فریاد میزند بیا
حق دارد
دره ای بینمان فاصله انداخته است
از تنهایی می ترسد
(کوروش)

درود بر خاطره ی عزیز
روزگارت به شادی و سرور باد



مهسا شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:25 ب.ظ http://fekreajib.blogsky.com

سلام.

حمید یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

کسی هست که به من سر میزند

کسی هست که دوست داشتنی است اما من همه ی احساسم را لب نمیگشایم برایش

کسی هست در لابلای سیمها و موج ها و دست ها

و او "خاطره" است ثبت شده بر دفتر خاطرات ذهن مغشوش من

....که من دوستش میدارم .......

...آخ.... سرم...لنگه کفش کی بود این......

سلام ...عرق شرم بر پیشانیم نشست.....از لطف بیکرانتان ممنونم...سپاسگذار مهرتان

حمید یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

همه ی نوشته ام راست بود

الا خط آخر

آنهم برای اینکه لبخند بزنی بر قسمتی از دلتنگی هایت...مهربان...آخ..

احساس مهربانتان دوست دارم گرامی...

محمدآقایی یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

ما هم خیلی وقته دنبال این جواب میگردیم که من کیستم...

بی زحمت اگه به جواب رسیدی راهش را هم به ما یاد بده....
خواهشاً

سلام
گشتم نبود نگرد نیست

ANNA سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

ضلع پنجم مستطیلبه خانه رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
«چیزی دزدیدی؟»
مادرش پرسید...
«دعوا کردی باز؟»
پدرش گفت...
و برادرش کیفش را زیر و رو کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و ... خندیده بود ... !!

دوست من سلام
هدیه ات روح تازه ای زد بر دلم

ANNA سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.lapeste.blogsky.com

میزی برای کار... کاری برای تخت... تختی برای خواب... خوابی برای جان... جانی برای مرگ... مرگی برای یاد... یادی برای سنگ...
این بود زندگی...!!

برایم بمان چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ

دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود؟

آیا زنی غریبه در این کوچه‌ها نبود؟

آن دختری که چند شب پیش دیده‌اید

دمپایی‌اش -تو را به خدا- تا به تا نبود؟

یک چادر سیاه ِ کشی روی سر نداشت؟

سر به هوا و ساده و بی‌دست و پا نبود؟

یک هفته پیش گم شده آقا و من چقدر

گشتم ولی نشانی از او هیچ‌جا نبود

زنبیل داشت، در صف نان ایستاده‌بود

یک مشت پول خُرد... نه آقا! گدا نبود!

یک خرده گیج بود ولی نه... فرار نه...

اصلاً به فکر حادثه و ماجرا نبود

عکسش؟ درست شکل خودم بود...مثل من

هم اسم من و لحظه‌ای از من جدا نبود

یک دختر دهاتی و تنها... که لهجه‌اش

شیرین و ساده بود... ولی مثل ما نبود

آقا مرا دقیق ببین! این نگاه خیس...

یا آن قیافه در نظرت آشنا نبود؟

...

دیشب صدای گریه‌ی یک زن شبیه من

در پشت در مزاحم خواب شما نبود؟



( پانته‌آ صفایی بروجنی)

سامان پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:21 ق.ظ http://saman69mah.blogfa.com/

سلام من نمی گم بیا ولی آپم دوست داشتی بیا؟

حمید پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

سلام

دیگه احوالپرس نیستی

امید جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

بانو! اگرچه در بهترین سفرها هستید
اما ارزوی سلامتی دارم برای شما


قبول باشد

ممنون از لطف بیکرانتان....دوست مهربان

سپهر جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ب.ظ http://www.acappuccino.blogsky.com/

همه اش یک تکه اسمان و یک نوازش

سلام
کاش همین اندک سهممان باشد...

ANNA جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ

وقتی می خواهم برم به جنگی که نه می خوام توش فاتح باشم، نه مغلوب؛ بدون سلاح می رم.

انای مهربان با واژها چه میکنید؟؟؟؟

حمید شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com


اینروز ها .....

آمدنت را محال می دانم..

اما اگر به خوابم آمدی... دیگر مرا نبوس

تو نمی دانی!!

در نبودت ....

منو سیگار !! به تو خیانت ها کرده ایم

از وب یکی از دوستای خوبم

زیبا بود هرچند برداشتی بود....خدا کنه صاحبش راضی باشه...

برایم بمان دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:34 ب.ظ

شما کجایی ؟ سابقه نداشت این همه غیبت

سلام ببخش بیخبر رفتم اما به یادت بودم.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد