بیا دیوار بکشیم
خسته ام از این بودن هایت....
که نابودم میکند غصه ی درد دار انتظارت....
من باشم این سوی دیوار
تنها بایادت
و تو باش
باخنده هایی که هر لحظه دلم را آب میکند....
فقط!!!
فقط گاهی سرک بکش و ببین که دلم را آب نبرده باشد....
کهنه سوار خاطرات
آرام جولان بده در دشت تنهاییت.....
گردو خاکش به چشم خودت می رود!!!
و پاسوز اشک هایی می شوی که تشنگی
خیالت را سیراب نمیکند.......
گاهی هوایت که با دلم بازی میکند
خیالت اشکی میشود بر سرخی گونه هایم....
احساس ناپخته ام چنگ میزند بر گیسوان خاطرات
و تو میشوی !!!!
دل شوره ی آرزو هایم....
ورخت های خیس انتظار
زیر باران خواستنت بوی ماندگی میگیرد....
چقدر تلخ است وقتی....
هوایت هست و تو نیستی.......
گلایه ای ندارم
از رفتنت،از نخواستنت ،از نبودنت.....
فقط گاهی.....
درد واژه هایم را
برسر احساس یخ زده ام آوارمیکنم
تا به شور بختی ،ثانیه های زیستن
ایمان بیاورم.....
دوستان خوبم سلام
مهر و بزرگواریتان را هرگز زبان یارای پاسخ ندارد
ابراز همدردیتان برای دل سوخته ام آرامش فراوانی داشت
از تمامی دوستانم که پست تسلیت برایم قرار دادند سپاس گزارم
دوستان خوبم:
افسانه ی عزیز، امید همیشه مهربان ، آرشید بزرگوار، مهرتان را سپاس گزارم
برای تمامی دوستانم و خانواده بزرگوارشان سلامتی و شادابی خواهانم.
کامیاب باشید
رفت
آنکه مـــــــرا مونس جان بـــــود
آنکه مـــــــرا آرامش جان بــــــود
مادر خانه بی تــــو سرد است