از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

خداحافظی.....

دوستان خوبم سلام...


مدتی نخواهم بود تا با خودم و درد جدید خو کنم...


از لطف و همراهی صمیمانه شما سپاس گزارم..

نظرات 19 + ارسال نظر
behzad شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ب.ظ http://shadmehr-music23.blogsky.com

سلام خوبی وبلاگ خوب و جالبی داری
خوشحال میشم از وبلاگم دیدن کنید
با تشکر مدیر وبلاگ : بهزاد
آدرس : http://shadmehr-music23.blogsky.com
در انتظار نظر زیبای شما هستیم.

سلام ...سرمیزنم

امید گرمکی شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:45 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

دیدی ای دل که غم یار چه کرد؟!
با سر و سرور و سردار چه کرد؟!

گفتمت غم منویس این همگی
دیدی آخر قلــــــم زار چه کرد؟!



فی البداهه به ذهنم رسید
انشاله که عفو بفرمایید
به امید دیدار مجدد و و صد البته زود هنگام

سلام....
غم زار نوشتنهایم خشک شد.....کویرم کمی باران میخواست

مسافر شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:50 ب.ظ

سلام
اول ماه مهر و این همه بی مهری محاله
آخه چرا باید آدم به اینجا برسه که حتی تو گفتن حرفاش ...
بگذریم
امیدوارم که در آینده نزدیک شاهد حضور پر رنگ و با شکوهت باشیم

سلام مسافر روزهای ....
گاهی توانی برای کشیدن اینهمه دردنیست

مرتضی شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:12 ب.ظ

دنبال رد پایم نگرد

جنگل خاطراتم

همیشه بارانیست

سلام ؟

چی شده دوست خوب و مهربانم

بودنت عادته

نبودنت غم بی نهایته

سلام مهربانم....
گاهی قلم نیز سکوت میکنه فریاد بهانه است .
شنیدن را یاری باید درحدیاری

مرتضی شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:34 ب.ظ

آب نیستی ،

در فراقت با اشک افطار کنم


مهر و یادت

کی توانم از فراق انکار کنم


درد بلبل قفس ،از فراق گل

نی توانم آشکار کنم


گل های باغ آشنایی

محتاج نوازش دستای تو هستند

دوست خوب و مهربانم


برمیگردم..
شاید همین روزها....
شاید زجربودن زود عادتم شود

سارا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام
خاطره ؟ درد ِ جدید ؟! چی شده ....
مادرت خوبه ؟

سلام عزیزم...
مادرم مرخص شده.....و کمتر خانه هستم....وقتی هستم هم ذهنم انجاست..

فرح یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:11 ق.ظ http://farahbano.blogsky.com

سلام عزیزم
امیدوارم مساله مهمی نباشه و هرچه زودتر رفع بشه.
منتطرت هستیم.

سلام
امیدوارم که زود به خانه ام برگردم چون فقط نوشتن ارامم میکند

هدی یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ http://aftabgardantarin.blogsky.com

خاطره عزیز
منم مثل تو
از شدت پریشونی
رفتم که بهانه ای برای برگشتنم پیدا بشه و برگردم ...

بهانه من دوباره برگشت ...

امیدوارم تو هم هرچه زودتر بهانه برگشتن پیدا کنی.

بهانه بسیار است اما شوق بهانه ای نیست.....

فقطباید به شرایط جدیدعادت کنم .باز برمیگردم...

افسانه دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:56 ب.ظ

سلام خاطره ی عزیزم


حضورت در دنیای مجازی انگیزه بخش خاطراتم بود
امیدوارم که هر چه سریعتر مشکلتون حل بشه و دوباره از خویش گفتن هایتان بنویسید

منتظر حضور گرمتان هستم

سلام مهربانم....
دلتنگ گفتن هایی هستم که بغض شده در گلو....

افسانه سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام خاطره ی عزیز

خوشحالم که مادر مرخص شده اند

خدا رو شکر

اما دیگه حرف از غم وخدا حافظی نباشه شکر خدا مادر حالشون خوبه و شما باید تموم غم ها رو فراموش کنید
باشه؟

سلام نازنینم
همیشه دوستان خوبی چون شما باعث ارامش میشوند. مادرم خیلی بهترشده امیذ دوباره به چشمان پدرم اومده و شادی اندک . فقط دعا کنی کمی راه بره بشینه خودش غذاشو بخوره

مهاجر سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:28 ب.ظ

سلام
برای مادر گرامی سلامت و توان مجدد و برای شما
آرام و آرامش آرزومندم .

تا نظرات تایید نشده بود خیلی نگران بودم . خدا را شکر که
مادر مرخص شده اند . انشاءالله به زودی توانشان را باز خواهند یافت
اما اجر بزرگی نصیب شما شده است که امیدوارم قدرش را بدانید.
دعا گویتان هستم و امیدوارم که دوباره این خانه رونق سابق را باز یابد
و از نوشته های خوبتان بهره مند گردیم .

عزتتان جاوید

سلام گرامی بزرگوار که همیشه سپاس دار کلام شما بوده ام .
خدا رو شکر مادر کمی بهتره . اما شوق نوشتن از دستانم رفته بغض هایم گلوگیرند اما انگشتانم همچنان صبوری میکنن.مهرتان را سپاس دارم دوست گرامی...

محمدآقایی سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ http://mohammad-aghaiy.blogsky.com/

درد جدید؟؟؟؟

اون درد قدیم چی بود که الان جدیدش هم اومد.....؟؟؟؟؟

حالا کجا میخوای بری ؟؟؟؟؟
واسه چی میخوای باهاش خو کنی؟؟؟؟؟؟؟


من کاملاض هنگم......

سارا چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:10 ب.ظ

خب خدا روشکر مامانت مرخص شد
ایشالا زودی برمیگردی خونه ت و برمیگردی اینجا و مینویسی

سلام نازنیم..
بودن را بهانه میخواهد....نه بغض های بی صدا...

افسانه جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ب.ظ

سلام خاطره ی عزیزم

خود را نرنجان
آنکه بودنت را قدر ندانست
لایق حضور در فکرت هم نیست !

سلام مهربانم...
خضورت همیشه سزشار از احساس است و مهربان

مرتضی شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ب.ظ

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

راه دهید یار را آن مه ده چهار را

کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

چاک شدست آسمان غلغله‌ای‌ست در جهان

عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد

تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد


باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد


باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد


سلام دوست خوب و مهربانم

ایام بکام و همیشه شاد و خرسند باشید

مانا و نویسا باشی ، شرح ناتمام ، ناگفته ها

سلام مهربان ترین

سپاس دار نگاه مهربانت هستم... معنی دلتنگیم را حتی واژه هام نمیفهمند...

الهام شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ب.ظ http://elham7709.blogsky.com/

امیدوارم آرامشت رو زودتر بدست بیاری.
و در کنار مادر و پدرت در سلامتی زندگی کنی.
دعا می کنم برات عزیزم.

درود مهربان
بزایت شادی میخواهم عزیزم

افسانه یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام خاطره ی عزیزم


کاش کسی می فهمید وقت دلتنگی...

وزن کشیدن آه...

چقدر سنگین است...


سلام
معنی دلتنگی را در تمام واژه نامه ها یک جور معنا کردند فقط نمیتوان احساسش را توصیف کرد...

مرتضی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:53 ب.ظ

سکوت می کنم

در پیش همگان

نه آنکه درد و رنجی نیست

از طبابت ، طبیبانی

که خود

درد و رنجند

در عذابم

وااای از این عذاب خواستن نتوانستن....

حسین چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:24 ب.ظ

خدا کند ز دلت دردها زدوده شود

لبت ز خنده پر و خاطرت آسوده شود

خدا کند ننشیند دگر به چهره ی تو

غبار غصه و آنی به غم آلوده شود

سلام
خوشحالم به امدن هایی گاه گاهت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد