حریصانه آخرین جرعه های بودن را سر می کشم
ومستی خویش را با ناله فریاد می کنم.......
در هم آغوشی گرمای مستی
دلتنگ٬ قاب عکس شکسته ات می شوم
صدایت٬ در کوچه های تنگ وباریک ذهنم می پیچد
وباسکو تت باز بر من لبخند می زنی
آرامشی یاس آلود٬بغضم را می خورد
وامیدی پندار گونه٬ دست تنهاییم را می گیرد
پرشتاب قدم بر می دارم
تا گام های لرزانم دلت را نلرزاند
اما اکنون یادم از حضورت مست است
و جای نبودنت از گذشته بر رنگ تر .....
سراب من بیا !
تا آخرین جرعه ی بودن را سر بکشم!!!!!
از جرعه های کلام شما تشنه تر می شوم و حریصانه آن را سر می کشم ...
پرشتاب قدم بر می دارم
تا گام های لرزانم دلت را نلرزاند
اما اکنون یادم از حضورت مست است
و جای نبودنت از گذشته بر رنگ تر .....
سراب من بیا !
تا آخرین جرعه ی بودن را سر بکشم!!!!!
مثل همیشه عالی بود ...
سپاس بی قیاس ...
سراب را باور نکن
سخت به باور می شود و به سادگی بر باد می رود
سراب نبود، خوب میدانم.