سکوت بر من هجوم می اورد وباز من تسلیم او
بازجغد وار در تکرار تنهایی٬ گوشه گیر سردی نگاههای بی احساس می شوم.
باز قاب عکس بی کسیم را نگاه می کنم.....
وتو در آن چه شیرین لبخند می زدی!!!!!
راستی چرا اشکهایم را بوسه وار لمس نکردی؟؟
وقتی فریب جاده تو را فریاد می کرد
بغض را بدرقه ی راهت کردم٬ شاید جاده تو را از من نگیرد
وقتی از پشت شیشه فقط دست تکانم دادی....
من نشانه ای ز درد های روزگار خویش
من نشانه ای ز روزگار درد های خویش
من ترانه فسرده حالی ام
من نشانه ای ز خون قلب های ریش
خاطره گرامی از نوشته هایت کمال لذت را می برم
ممنون که سر می زنید... گویا شما نیز چون من دلی پر درد دارید