-
کودکی.....
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 01:48
بیا باز کودکی کنیم و به دنبال هم بدویم کوچه های بچگی سر شار از شیطنت بود و درخت انار همسایه از ترس ما خود میوه هایش را می ریخت...... یادت هست!!!!! به جرم دختر بودن دوچرخه نداشتیم ٬در گرمای تابستان یواشکی دوچرخه سواری می کردیم ودست آخر یک سیلی آب دار می خوردیم..... اما نمی دانم چرا آن کتک ها درد نداشت؟؟؟؟!!! بیچاره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 00:53
-
یوسف یاد...
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 00:47
یوسف یادت رااز ته چاه برون آوردم........ پی تطهیری عشق! به زلیخای نگاهت دادم... لیک نا گاه زچشمم گم شد وبه زندان سکوتم افتاد.... رد حسرت ز نگاهم بارید ..... یاد یعقوب بخیر!!!! صبر او آیه ی غربت می خواند و شفا بخشی غم٬بوی پیراهن توست.... صبر ایوب نداردتقدیر!!! گله ای نیست از این بودن تکراری من بغض تردید تو اما هر شب٬...
-
هوس چیدن سیب
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 14:09
دیرگاهی است که من!!!!! هوس چیدن اندوه و هرزکردن باغ از سرم افتادست...... لب من تشنه شد از بس پی یاد تو دوید.. ونگاهم خشکید٬ بس که آن کوچه ی بن بست دلش را پایید..... وصدای نفسم را ٬که زبس بچه شد وهق هق کرد!!!! و فریب یک سیب و هجوم هوس دندان ها سمت عریانی مرگ.... و در این قحطی عشق........ کاش از ابر سکوت ٬رعد فریاد کنان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1390 22:52
-
خسته از زن بودن..
جمعه 14 مردادماه سال 1390 22:36
خدایا !می دانم که صدایم را می شنوی وننوشته٬ تمام واژه هایم را می خوانی!!!! تو می دانی که من خسته ام و دلگیر از نجواهای بودن....... زمزمه کردم و شکایت هایم را باتو می گوییم٬ وغیر تو باهیچ کس از ملولی اندیشه های درد ناک زیستنم با خبر نیست...... از دستت گله دارم!از لحظه ای که مادرم٬ چوب ناخواسته ی بودنم را به جور می کشید...
-
دلتنگ سادگی....
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 23:11
کوچه های یادت از بارش رعد آسای اشک هایم گل آلود شد .. پایم در گل خاطرات فرو رفت وعطش ثانیه ها در تکرار روزها تاریخ رفتنت را نشانم داد.... هجوم درد ناکی از غم بر صورتم پاشیده شد چشم هایم رد پای نبودنت را گم کرد.... طنابی از درد می بافم تا همه ی حسرت هایم را به دار بیاویزم وشاید تمام آرزو هایم را نیز....... در این میان...
-
آینه ی روزگار!!!
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 00:23
دست مشاطه ی روزگار!موهایم را شانه میزند آینه٬ عبرت گونه٬ سفیدی موهایم را به رخم می آورد.... چیین برپیشانی می افکنم و ناباورانه می خندم تلخی نیشخندم٫ قلبم را می آزارد..... وتپش ضربهای آهنگین را از من می گیرد سکوت می کنم ولب می گزم ! در زیر سایه ی بلند تنهایی٬آخرین جرقه های نفس هایم را جشن می گیرم ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 18:49
-
من و ....
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 18:41
من ویک آسمان نیمه ابری من وافسانه های بچه گانه من و آواز یک کولی شب گرد من و پیدایش شعری شبانه ................ من از آن سمت تنهایی خورشید بسوی شب شتابان رفته بودم به گوش لاله های سرخ امید هزاران حرف را من گفته بودم ......................... ستاره بغض شب می گفت٬اما صدایم بغض شب را بیشتر کرد به چشمم هاله ای از اشک جاری...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 15:50
-
مادرانه
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 15:45
مادرم آغوش باز کن !لایی هایم را دوباره بخوان..... . من همه ی هجاهای لالایی تورا می خواهم....... عطر گرمای تو در اجاق یادم می سوزد.. سربرشانه ات می گذارم٬ صدای نرمت پاور چین پاورچین ٬روی باور هایم راه میرود ایثار ٬مهر ٬گذشت...... زمزمه کردی ومن هنوز تشنه ی شنیدنم ...... باید من هم مادری کنم!!!!! دخترم به باور هایم...
-
عطر رمضان
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 14:55
بوی عطر یاس می آیدوشمعدانی هایی که لب طاقچه گذاشتم خانه را آب وجارو کردم وبرای آمدنت لباس سفیدم را از کمد روزهای تکرار در آوردم تو برایم تکراری نیستی.... باز آمدی ومن برای آمدنت تا سحر بیدار ماندم نگاهم باز آبی شد...... دلم هوای خدا را کرد در کنار سفره ی افطار...... التماس دعا....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مردادماه سال 1390 22:41
-
یادواره های کودکی
شنبه 8 مردادماه سال 1390 22:28
وقتی دست به عصا در کوچه های کودکی قدم می زدم یادو اره هایم جان گرفتندوبا من پا به پایی کردند!!!! هجوم آوار خاطرات٬ ذهن پلاسیده ام راآبیاری کرد ند..... بادبادک خیال بازیچه ی عروسک ذهنم شد.... من در هوایی کودکی با نسیم آرزو هایم به پرواز در آوردمشان تا وقتی از من دور و دور تر میشدند نظاره گر باشم آرزوهایم عروسکی شد ٬در...
-
میخواهم.....
جمعه 7 مردادماه سال 1390 19:53
میخواهم باز فریاد شوم ٬ولی ٬میدانم بغض آخرین امید صدایم را از من خواهد گرفت...... میخواهم باز برای دشت دلم باغ گل بکارم اما میدانم حرارت داغ دل نخواهد گذاشت..... میخواهم دیوار بلند بی کسی هایم را بشکنم ٬اما ٬تردیدماندنت برایم مجالی نخواهد گذاشت.... میخواهم درد هایم را برایت بنویسم٬اما٬اشکهایم تمام نوشته هایم راپاک می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 18:24
-
گندم زار بی کسی
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1390 18:00
دست نوازشگر باد روی موهای طلای گندم زار کشیده می شد خوشه های زرد٬ با وزش باد خش خش می کردند رقص موج وار گندم ها٬خوشه چینی را یاد باغبان انداخت ..... باز باید درو کند ٬آنچه کاشته است. دوباره در خود رفتم ٬یا شاید ٬رقصیدن خوشه ها مرا به یادت انداخت ؟؟؟!!! آن زمانی را که من روی زرد خویش را با پیچ وتاب رقص گونه ی سازت رنگ...
-
مناجات
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 20:30
خدایا با من چه کردی؟؟؟ میدانی ! مرا به تراوش ترش گونه ی واژه ها دعوت می کنی؟؟؟ کلمات جهالتم را به رخ کشیدند وتوهمچنان مهربانانه نگاهم می کنی ..... تو در من پر شدی و عطر نفس هایت٬ جاری ومن تهی زده از افت نداشتنت ٬چنگ بر خویش می کشم گستاخانه به غیر رو کردم و تو صبورانه چشم به راهم ماندی بتی از یاد واره هایم ساختم و هر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 16:09
-
پایان عذاب زیستن...
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 15:53
مرگ را باور کردم با بوی تعفن خیاتنش بر بالای گور خویش ایستادم وکفن پیچی لحظه های بودن را تماشا کردم بدنم حسرت وار چنگ بر گور میزدو خاک٬ بودنم را محکم تر در آغوش می کشید صدایی شیرین٬ تلقین می خواندومن آرزو هایم را خفته می دیدم ... چه لبخند شیرینی شد٬ پایان عذاب زیستن دیده آرام بستم وسایه ها دور و دورتر شدند مور های...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 تیرماه سال 1390 23:08
-
نگاه به زن
جمعه 31 تیرماه سال 1390 22:42
هرچه کلنجار رفتم که نگوییم ولی نشد..... روزی درشهر میرفتم وفارغ از چونی وچرایی زندگی٫آنچنان چادر میکشیدم و سربه زیرمی رفتم که گویی در زمین آلوده آبی آسمان را جستجو می کردم نگاهم به درون بود وسایه وار از کنار خیابان می گذشتم بوق بوق بوق.... به صدا شک کردم سر که بالا بردم راننده مرا دعوت به هم راهی می کرد ..... سر به...
-
غریبه
جمعه 31 تیرماه سال 1390 11:29
عرض کوچه را آنقدر قدم زدم که یادم رفت.... کدام طرف کوچه بن بست بود! حالا از هر سو که بیایی فرقی نمی کند دیگر برایم غریبه ای .......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 08:50
-
پندار زیستن
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 08:36
پایان راه همان آغازی شد که انتظار داشتم ..... آینه ی بودنم پر شد٬ ازغباری که خویش را هم نمی شد دید !!! فاصله ها-راه ها-تو را از من گرفت نه!من تو را از خود گرفتم....... آن زمانی که تپش رسیدن جاری بود ونم ناکی باران بودن٬از ناودانهای عشق پایین می آمد وصلابت قدم های تردید لرزان بود ...... شکایت و گلایه در کوچه های خلوت...
-
عطر یاد یار رفته
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 00:07
وقتی به تقویم نگاه کردم ٬قطره اشکی بر صورتم لرزید ..... تشنگی یادت دوباره ذهنم را به بازی سراب آرزو هایم فرا خواند و در صحرای بی کسی شمیم یادت عطر گلهای له شده در زیر چنگالهای مرگ را نشانم داد........... سولمازم٬باز سالگرد تو شد ..... دوباره با یادت وضو گرفتم گرمای تابستان با داغی که تو بر دلم نهادی برابری ندارد کاش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 14:31
-
آخرین جرعه بودن
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 14:17
حریصانه آخرین جرعه های بودن را سر می کشم ومستی خویش را با ناله فریاد می کنم....... در هم آغوشی گرمای مستی دلتنگ٬ قاب عکس شکسته ات می شوم صدایت٬ در کوچه های تنگ وباریک ذهنم می پیچد وباسکو تت باز بر من لبخند می زنی آرامشی یاس آلود٬بغضم را می خورد وامیدی پندار گونه٬ دست تنهاییم را می گیرد پرشتاب قدم بر می دارم تا گام های...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 13:10