بوی بهار که میپیچد...
و در کشش زیبای زمین خدا سهم دانه ها را میدهد......
درختان در پوشش مخملی یاس ، عطر فروش رویاهای کودیکم میشوند...
یادت هست.....
شکوفه های گیلاس خانه ی پدری...
بوی لباس نو و کفش های تق تقی که همه را عاصی میکرد....
و چرخ و فلکی که مولوی میخواند و صدای زنگوله اش خواب ظهر تعطیلی رامی پراند.....
راستی تکلیف عید یادت هست.....
دلم یک عالمه جریمه میخواهد تا برایت بنویسم کجای راه بیراه شد.....
بیچاره مرد چرخ و فلکی کودکیم همیشه مولوی میخواند...
ما که کلی جزیمه دادیم و به هیچ هم نرسیدیم
تکلیفمان را انجام داده و نداده
از دنیا بیرونمان نمی کنند
هر سال سبزه گره می زنیم
سال بعد به غم هایمان یکی اضاف می شود
امثال 13 به در نمی کنم
هیچ نحسی بالاتر از این نیست که در ایام عید چشمت را
گریان ببینی در اینه
پف کرده و بد ریخت
به خودت بد بگویی و ناسزا از اینه جواب بشنوی
می دانی چه می گویم ؟
میفهمم ...راستی نمیدانی چقدر دلم برای خودم تنگ شده...برای خانه ی پدری و شکوفه های گیلاس.....اما دیگر هر چه نوشته بودم ...چرک نویس یادهایم بود ویادواره هایم.....راستی تو نیز میدانی که رویاهایمان را کجا روختیم که این شد روزگارمان
قــــلابَـتـــ را بـــدون طعمـــه بینــــــداز
ایـــن جـــا پـــر از مـــاهی هــائیـسـتــــ
کـــه از زنـــدگی سیــــرنــــد . . .
ممنون از لطفت.....اری همانم که مرا مینامند...
زمستان آرزوهای ِمن


وکفش های اسکی ام
کجاست؟
هوس ِ دشت های
سفیدِ تنش
آزارم می دهد.
می ترسم .
از رسیدن بهار گور
(کوروش)
امیدوارم سیزده و نحسی اش را به شادی و سلامت پشت سر گذاشته باشید بانو
کاش یکی پیدا میشد منو هم می برد به اون دوران
خیل دلم واسش تنگ شده
بانو! به نام جدید وارد گود شده اید
قراره با کلام نو بنویسید؟
سلام بانو!
کوشی؟
بازم به سلامتی جای خوب رفته اید؟
سلام امدم تا باز از غم بنویسم...
کاش برای یک دقیقه برمیگشتم .



کاش میشد