اندیشه ام در شانه کش جاده های خیال راه که میرود .....
دستهایم بوی شقایق های وحشی انتظار را میدهد....
و چشمانم کویر بغض را به امید روییدن اشک شخم میزند......
نگاهم آخرین قدم هایت را دلواپس است......
برای بی کسی هایم ابرهای دلگیرهم ، بارانی نداشت........
رویاهایم عادت کرده به اصرار نبودن هایت.....
خوب نگاهم کن !!!
آری من همان فراموش شده ی احساس فروشم.......
چه رنگ قشنگی
پر از نشاط شدم برای لحظاتی
سلام رنگی دلم پریده شاید اینجا رنگ ورویی داشته باشد...
به من نشان بده
رنگ دل کی نپریده ؟
نمیدانم چرا به این همیشگی عادت نمیکنم........
نه آسمان می خواهم
نه بال !
همین خیال تو کافیست
برای پروازم ... !
تو همیشه در قلب دوستانت هستی و هیچ کس ترا فرا موش نخواهد کرد
به امید رنگین شدن دلت
سلام...ممنون از محبت شما........
طوری افریده شده ایم که به دلتنگی و درد عادت نمی کنیم
درد همین طغیان هاست....
بچین

بالهایم خیالم را
دیگر نمی خواهم
در این هوای طوفانی
پرواز کنم
آرامشی لازم است
این خسته دل تنها را
(کوروش)
دیر گاهی است که بال پرواز خیالم چیده شده....خاطرات پرواز تنها یادگاری روزگار گذشته ام است.....
شقایق های وحشی انتطار هم می کشند ، مگر !؟
فراموش نشده بودی ، نگاهت را انتظار می کشیدم ...
سلام
خیلی زیبا نوشتید .
شقایق که باشی، احساست شقایقی میشود...روی سرخ میکنی و داغ در دل سیاه و داغدار میمانی..
ممنون از حضور مهربانت........
مثــل تکـــه ابـــری
کــه بیــن دو کــوه گیــــر کـــرده باشــد
راه فـــراری نـــدارم از تـــو
بــایـــد ببــــارم
آنقــــدر کـــه تمــــام شــــوم !
ممنون از همدردی مهربانانه ات نازنینم.....
چـــــــقـدر محکـم احساس ِ دوستــــ داشتن را مُشتــــ کرده ای
خود ِ تــ ـ ــو هــــــم باور نداری
که این مُشتـــــ خالی ستــــ . .
باز کن مُشتتـــــ را
قول می دهم با هم تعجبـــــ کنیم...
فراموشی را دوست دارم
اغلب فشار زندگی را کاهش می دهد
البته میدانم منظور شما چیز دیگریست
سلام دوست گرامی
زندگی رو گاهی همین فراموشی ها لذت بخش میکند حتی احساس فراموش شده
دوستی با من گفت :
شعرهایت زیباست، قصه غصه ماست
تو سخن از دل ما میگویی.
باز هم شعر بگو.
دیگری اما گفت : شعر تو تکرار است.
ناخودآگاه نگاهش کردم.
لحظه ای فکر، تامل، بعد آن با خنده،
در جوابش گفتم :
زندگی تکراریست، من و تو تکراریم.
من اگر نو بشوم تنهایم و در این تنهایی
درد را می بینم.
نو شدن بد دردیست و تو خود می دانی
قصه غربت و تنهایی را
پس چرا می پرسی؟
حرف تو شیرین است
شاید این حرف دل ما و همه یاران بود
ولی این بارِ غمِ رسوایی، که پدرهامان گفت
درد بی درمان است.
ممنون از زیبایی هدیه ات....لذت بردم مهربانم.
منظورتون رو از شروع جنجالی نمی فهمم
شروعی که خط ونشان کشیدید را من جنجالی توصیف کردم....
گفت برویم هوا خوری
گفتم نه
میترسم باز عادت کنم
و نفس تنگی فراق بگیرم.
(کوروش)
چقدر تلخ......
این درد را می فهمم .
همه ی درد ها یک طرف و درد این که احساس را جایی بفروشی که خریداری نداشته باشد یک طرف ...
بسیار زیبا و توانا . مثل همیشه .
سلام
ممنون از حضور همیشه مهربانتان ....