سلام گاهی هم پیدا میشه با این مشخصات ولی ماله ما نیست اگر نگیم حسودی و ولی حسرتش ماله ماست اون سعید خان رو هم ما خیلی بهش ارادت داریم واقعا از ته دل مینویسه
سلام و درود بر استاد گرامی همواره دانش آموخته ی کلامتان و مرهون مهر و لطف شما هستم . زیبایی را به نهایت رسانید و حرف دلهای زیادی را گفتید ... کلام نابتان همواره راهگشای من بوده و خواهد بود. زبانی برای پاسخگویی محبت شما ندارم . و جبران به آفریننده مهر وا می گذارم ... جلالتان جاوید . ایام بکام .
سلام و ممنون استاد بزرگوار ...
برایم بمان
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ
آغوشم را باز میکنم برای تو قدری ببار من پیاله میشوم برایت باور کن
+ چاره ای نیست نازنین قدری تحمل ..................
برایم بمان
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ
هر لحظه کودکی در من فریاد میزند جوابش چه گویم هان ؟! خدایا اندکی باران .........
برایم بمان
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 ساعت 12:00 ب.ظ
گوگوش نوشت : من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم، میخواستم بزرگترین دریای دنیا بشم ...................... خورشید از اون بالا ها زمینم از این پایین هی بخارم میکنن زندگیم شده همین ، با چشام مردنمو دارم اینجا میبینم ، سرنوشتم همینه من اسیر ِ زمینم
ضلع پنجم مستطیلبه خانه رفت با کیف و با کلاهی که بر هوا بود «چیزی دزدیدی؟» مادرش پرسید... «دعوا کردی باز؟» پدرش گفت... و برادرش کیفش را زیر و رو کرد به دنبال آن چیز که در دل پنهان کرده بود تنها مادربزرگش دید گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش و ... خندیده بود ... !!
این حرفاهای منم هست جدی میگم خیلی زیبا بود حرفای شما بود یا که دیدی قشنگه نوشتیش؟
سلام دوست خوب...من دلنوشته هامو دست نویس خودمه کمتر از جایی کپی میکنم
سلام
گاهی هم پیدا میشه با این مشخصات
ولی ماله ما نیست
اگر نگیم حسودی و ولی حسرتش ماله ماست
اون سعید خان رو هم ما خیلی بهش ارادت داریم واقعا از ته دل مینویسه
سلام
ممنونم از حضورتون....
سلام و درود بر استاد گرامی
همواره دانش آموخته ی کلامتان و مرهون مهر و لطف شما هستم .
زیبایی را به نهایت رسانید و حرف دلهای زیادی را گفتید ...
کلام نابتان همواره راهگشای من بوده و خواهد بود.
زبانی برای پاسخگویی محبت شما ندارم . و جبران به آفریننده مهر وا می گذارم ...
جلالتان جاوید .
ایام بکام .
سلام و ممنون استاد بزرگوار ...
آغوشم را باز میکنم برای تو
قدری ببار
من پیاله میشوم برایت
باور کن
+ چاره ای نیست نازنین قدری تحمل ..................
هر لحظه
کودکی در من فریاد میزند
جوابش چه گویم
هان ؟!
خدایا اندکی باران .........
گوگوش نوشت : من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم، میخواستم بزرگترین دریای دنیا بشم ...................... خورشید از اون بالا ها زمینم از این پایین هی بخارم میکنن زندگیم شده همین ، با چشام مردنمو دارم اینجا میبینم ، سرنوشتم همینه من اسیر ِ زمینم
عکسی رو که گذاشتی به علت سورئالیسم بودنش دوست داشتم
خیلی زیاد
سلام
و رد پای جناب صهبانا البته همه جا هست
سپاس بیکران
سلام
دست نویس های استاد رو خیلی دوس دارم
ذهن آجرنمات را بردار
از غزل های قهوه ای رنگم
گوش خود را بگیر و سوت بزن
که نفهمی چقدر دلتنگم . . .
از : سیما نوذری
گفت :برو



حال که رفته ام
فریاد میزند بیا
حق دارد
دره ای بینمان فاصله انداخته است
از تنهایی می ترسد
(کوروش)
درود بر خاطره ی عزیز
روزگارت به شادی و سرور باد
سلام.
کسی هست که به من سر میزند
کسی هست که دوست داشتنی است اما من همه ی احساسم را لب نمیگشایم برایش
کسی هست در لابلای سیمها و موج ها و دست ها
و او "خاطره" است ثبت شده بر دفتر خاطرات ذهن مغشوش من
....که من دوستش میدارم .......
...آخ.... سرم...لنگه کفش کی بود این......
سلام ...عرق شرم بر پیشانیم نشست.....از لطف بیکرانتان ممنونم...سپاسگذار مهرتان
همه ی نوشته ام راست بود
الا خط آخر
آنهم برای اینکه لبخند بزنی بر قسمتی از دلتنگی هایت...مهربان...آخ..
احساس مهربانتان دوست دارم گرامی...
ما هم خیلی وقته دنبال این جواب میگردیم که من کیستم...
بی زحمت اگه به جواب رسیدی راهش را هم به ما یاد بده....
خواهشاً
سلام
گشتم نبود نگرد نیست
ضلع پنجم مستطیلبه خانه رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
«چیزی دزدیدی؟»
مادرش پرسید...
«دعوا کردی باز؟»
پدرش گفت...
و برادرش کیفش را زیر و رو کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و ... خندیده بود ... !!
دوست من سلام
هدیه ات روح تازه ای زد بر دلم
میزی برای کار... کاری برای تخت... تختی برای خواب... خوابی برای جان... جانی برای مرگ... مرگی برای یاد... یادی برای سنگ...
این بود زندگی...!!
دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود؟
آیا زنی غریبه در این کوچهها نبود؟
آن دختری که چند شب پیش دیدهاید
دمپاییاش -تو را به خدا- تا به تا نبود؟
یک چادر سیاه ِ کشی روی سر نداشت؟
سر به هوا و ساده و بیدست و پا نبود؟
یک هفته پیش گم شده آقا و من چقدر
گشتم ولی نشانی از او هیچجا نبود
زنبیل داشت، در صف نان ایستادهبود
یک مشت پول خُرد... نه آقا! گدا نبود!
یک خرده گیج بود ولی نه... فرار نه...
اصلاً به فکر حادثه و ماجرا نبود
عکسش؟ درست شکل خودم بود...مثل من
هم اسم من و لحظهای از من جدا نبود
یک دختر دهاتی و تنها... که لهجهاش
شیرین و ساده بود... ولی مثل ما نبود
آقا مرا دقیق ببین! این نگاه خیس...
یا آن قیافه در نظرت آشنا نبود؟
...
دیشب صدای گریهی یک زن شبیه من
در پشت در مزاحم خواب شما نبود؟
( پانتهآ صفایی بروجنی)
سلام من نمی گم بیا ولی آپم دوست داشتی بیا؟
سلام
دیگه احوالپرس نیستی
بانو! اگرچه در بهترین سفرها هستید
اما ارزوی سلامتی دارم برای شما
قبول باشد
ممنون از لطف بیکرانتان....دوست مهربان
همه اش یک تکه اسمان و یک نوازش
سلام
کاش همین اندک سهممان باشد...
وقتی می خواهم برم به جنگی که نه می خوام توش فاتح باشم، نه مغلوب؛ بدون سلاح می رم.
انای مهربان با واژها چه میکنید؟؟؟؟
اینروز ها .....
آمدنت را محال می دانم..
اما اگر به خوابم آمدی... دیگر مرا نبوس
تو نمی دانی!!
در نبودت ....
منو سیگار !! به تو خیانت ها کرده ایم
از وب یکی از دوستای خوبم
زیبا بود هرچند برداشتی بود....خدا کنه صاحبش راضی باشه...
شما کجایی ؟ سابقه نداشت این همه غیبت
سلام ببخش بیخبر رفتم اما به یادت بودم.....