بیا خانه تکانی دل کنیم....
من یادت را از دلم پاک میکنم ،تو با لبخند تماشایم کن.....
من عشقت را در بقچه ی تنهای هایم میپچم ،تو از من بگیر ودر کمد یادوارهایت بگذار....
من با اشک هایم فرش لگد کوب شده ی غرورم رامی شویم
و تو در زیرآفتاب حسرت هایم پهن کن .....
من عکس تو را از دیوار دلم پایین می آورم،تو بیا !پاره کن تمام خاطراتمان را.......
من با آه ،بغض غبار الوده را خارج می کنم تو فقط نظاره ام کن ......
من برای دل سو خته ام پماد ی نیاوردم تو با رفتنت ،بیا خاکسترش کن .....
حالا! من برای دلم حجله زدم .....تو بیا فاتحه خوان دلم باش ..........
پ.نوشت:برگرفته از وبلاگ صهبانا
خداوند از من پرسید می خوری ؟یا می بری ؟گفتم:می خورم.....
ندانستم،که حسرت ها را میخوردندو لذت ها را می برند......
یک به یک از هم زیباتر و قشنگ تر بودند
هم شما و هم جناب صهبانا
قلمتان بر تارک روزگاران
ممنون!!! کار استاد که همیشه زیبای خاص خود را دارد... اما برای من خوشحال میشوم گاهی نگاه نقد گرایانه به ان بکنید
سلام
خیلی خوشم میاد
زیبا بود .این خاطره ها با هیچ پاکنی پاک نمیشه بهتره که همون پاره بشه ...
اما اونقدر بهشون وابسته شدیم نمی تونیم پارشون کنیم
من از این صورتک
درود بر شما و صهبانا که میشناشمش
درودبر شما و حضور گرمتان
* یا فاطر و به حق فاطمه ... *
زیبا بود ، آوریــــــــــــن به طبع والایتان ....
اما زبان حال من :
" آن قاصدک که برایت فوت کردم
جایی بین ما
سرش به هوا شد و
انگار به تو نرسید
تمام زندگی ام را نذر می کنم
به نیت سربه راهی قاصدک
که بیاید
و نام مرا در گوش تو زمزمه کند ....
موفق باشید
هدیه زیبایتان مرا غافل گیر کرد دوست گرامی..
اینهمه شیوایی را یکجا در قلمی نغز کمتر دیده ام
شما یاقوتی بر انگشتری بلاگ اسکای هستید
قدر خود را بدانید
اگر نقدی باشد هم خواهم گفت
گرمک را پوست کفلت فرض کنید
اقا امید دیده ی نیک بین شما تمام کاستی های کارم را نیک میبیند الطافتان بی کران ..
سلام ودرود
حالی عجیب ... چیزی شبیه وجد و نشاط توام با غم حسی است که از مطالعه ی آثارتان پیدا می کنم . زیبایی کلام آمیخته با غمی پنهان که گاه چشمانت را خیره می کند . و تو را تا ژرفنای خود غرق می کند.
غیر از تشکر از کلام زیبایتان حرفی برای گفتن ندارم .
پاینده و توانا باشید.
استادبزگروار سلام
خجالت می کشم وقتی کلام زیبا بر نو شته هایم می گذاریدوقتی نوشته های شما انچنان زیبا می درخشد