دیرگاهی است که من!!!!!
هوس چیدن اندوه و هرزکردن باغ از سرم افتادست......
لب من تشنه شد از بس پی یاد تو دوید..
ونگاهم خشکید٬ بس که آن کوچه ی بن بست دلش را پایید.....
وصدای نفسم را ٬که زبس بچه شد وهق هق کرد!!!!
و فریب یک سیب
و هجوم هوس دندان ها سمت عریانی مرگ....
و در این قحطی عشق........
کاش از ابر سکوت ٬رعد فریاد کنان
حرص تب دار زمین را می کاست.......
من به خود می گوییم:کاش یادم می رفت.......
طعم آن درد که هر لحظه مرا می کاهد
کاش می شد که دلم هوس سیب نداشت........
من که دلم بدجور هوس خوردن سیب کرده است
می خواهم ببینم از بهشت زمین به کدام جهنمی هبوط خواهم کرد
مطمئن باشید در این هیچستان جز تکرا چیزی نمی یابیم شاید در سرایی دیگر سیبی باشد که دعوت به هبوطمان نکند
و نگاهم خشکید٬ بس که آن کوچه ی بن بست دلش را پایید.....
آدم به جرم خوردن سیب از بهشت رانده شد .
وهمه ما رازمینی کرد .
حالا بازم هوس چیدن وخوردن سیب میکنید؟
کی شد انسان از گناه زمینی شدنش توبه کند ما از پدر خویش رانده شدیم و مجبور به تکرار خطاییم
اگه بشه بهتون اعتماد کرد
برای طبع ناقص خودمه
ممنون که سر زدید
سلام .خیلی ممنون لطف داری.خیلی دلم میخواد حرف های دلمو راحت بنویسم ولی ...
مثلا این جمله که بنظرم از میون نوشته هام خیلی می ارزه نظرت چیه :
زندگی محل گذره...
چه اینکه من بخاطر تو از هر چیزی بگذرم...
و
چه اینکه تو بخاطر هر چیزی از من!!!
گاهی در برابر زیبایی فقط سکوت می کنم چ.ن حق مطلب ادا شده است
سیب را احترام کنیم
ادم سیب را چید از بهشت بیرون شد
نیوتن افتادن سیب را دید جاذبه ثابت شد
هر گازی به سیب میزنم یاد شعر مصدق می افتم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت