آب می خورد به صورتت صبحی که گفتی برمی گردی و آب نمی خورد چشمم که پرستو ها این همه راه را با تو بروند و با تو هم برگردند!
می دانستم پرستو ها جایت می گذارند و تو با همان کلاه و سیگار معروف در به در می شوی تمام عمر از این ترانه به آن تابلو از آن فیلم به این داستان و ادامه دارد این داستان تا ابد... حتی اگر عشق دروغ محضی باشد، محض ِ تنهایی ِ انسان!
(مهدیه لطیفی )
سلام خانمی همیشه هدیه های مهربانت را دوست دارم. خوشحالم به امدنت
سلام مهربانم گاهی فقط رد میشویم از گور خاطراتی که چال کرده ایم اما .... عطش خنده ی زندگی امیدوارت نمیکند به بودن به زیستن... باید سهراب خواند... مهربانیت را سپاس
سلام
خیلی زیبا بود...و فوق العاده
سلام
ممنونم از حضورتان
تقصیر من چیست ؟
ز ساز دل جز نوای غم نخاست
از دوش تو کمی بار غم نکاست
تقصیر من چیست ؟
خراط ،ساز دل از
شاخه شکسته ساخت
مطرب نای دل
به مجلس عزا نواخت
تقصیر من چیست ؟
نسیم طره مو ی تو تافت
شلاق غمت دلم شکافت
تقصیر من چیست ؟
خاطرت بر خاطرم نشست
چون کودکی ، دلم شکست
تقصیر من چیست ؟
ممنونم از هدیه ی گرانبهایتان صمیمی
سلام
تلخ می نگاری !
ایام به غم می سپاری !
گمان مبر فردا از امروز رنگین تر شود
دردا بار غم ، از امروز سنگین تر شود
شادی بر دلت خواهم و خنده بر لبت
هرچه میگذرد سنگین تر میشود شاید اثر پیری است که توانم را کم میکند درکشیدن بار
سلام
انتخابهای خوبتان هم مثل آثارتان زیباست ...
ممنون از لطف شما.
سلام
من نیز از حضور مهربانتان سپاس گذارم
آب می خورد
به صورتت
صبحی که گفتی برمی گردی
و آب نمی خورد
چشمم
که پرستو ها
این همه راه را با تو بروند و
با تو هم برگردند!
می دانستم پرستو ها
جایت می گذارند
و تو با همان کلاه و سیگار معروف
در به در می شوی تمام عمر
از این ترانه
به آن تابلو
از آن فیلم
به این داستان
و ادامه دارد این داستان تا ابد...
حتی اگر عشق
دروغ محضی باشد،
محض ِ تنهایی ِ انسان!
(مهدیه لطیفی )
سلام خانمی
همیشه هدیه های مهربانت را دوست دارم. خوشحالم به امدنت
سلام خاطره ی عزیزم
نه تو می مــانی و نه انــدوه
و نه هیچیـــــک از مردم ایــــن آبادی
به حباب نگـــــران لب یک رود قســــم،
و به کوتاهــــی آن لحظه شـــــادی که گذشت،
غصــــه هم می گــــذرد،
آنچنــــانی که فقط خاطــــره ای خواهـــد ماند
لحظه ها عریاننــــد
به تن لخظه ی خود جامه ی اندوه مژوشان هرگز...
- سهراب سپهری -
سلام مهربانم
گاهی فقط رد میشویم از گور خاطراتی که چال کرده ایم اما ....
عطش خنده ی زندگی امیدوارت نمیکند
به بودن به زیستن...
باید سهراب خواند...
مهربانیت را سپاس
شیطان نیستمـ
فرشته همـ نیستمـ
خدا همـ نیستمــ
فقط دخترمـ
از نوعـ ساده اشـ
حوا گونه فکر میـکنمـ ...
فقط به خاطر یکـــــ « سیب » تا کجا باید تــــــــاوان داد ؟؟؟؟
ما به تاوان دادن عادت داریم....انسان است و گناه تاوانش
سلامــ
این روزها از سهراب هم ،
برداشت غم داریم ...
دل را سپر نینداز .....غمها همچنان نشانه ات دارند
غمهاتو بسپاربه باد ... خدا رو چه دیدی شاید غصه رد شد دوست من.
باد هم شانه کشی شد بر این خیال که بوی تو را اورد و رفت
سلام
توانگری در قلب توست
نه آنچه در اندوخته داری
به قلب خودت نیگاه کن و بنویس حتی به روی باد
سلام....مسافر
حتی اگر کسی باور نکند خیال بودنت را...اری مینویسم واژه های دردزده ام را
در من
کودک فلجی است
که خواب دیده : میشود دوید.
و در من نیز....