از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

انتظار

آخرین برگ از درخت دلم افتاد،نگاهم میخ ثانیه هاست...


تیک تاک ثانیه ها ضربه وار سکوت تنهاییم را آوار می کند


و آغوشم پرمی شوداز شمارش دقیقه ها...


زمان منتظر ایستادگویی، برای رفتن شتاب ندارد...ومن چشم به راه...


عقربه های ساعت برای رسیدن بهم می دوند ومن نیش خورده ی عقرب های انتظارم....

نظرات 4 + ارسال نظر
امید سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

شرقی ها و انتظار
غربی ها و سرعت

آخر چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
ممنون از حضور تان

نکرت چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.aloode.blogsky.com

سلام
خوبین؟
عقربه های ساعت از پی رسیدن به هم میدوند و وقتی میرسند از پی دور شدن هم
شاید درست مثل ما ادما

زیبا بود

سلام گرامی
ممنون از لطف طبعتان

حمید چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:59 ب.ظ http://hamidhaghi.blogsky.com

ای کاش

تو..................

معنای ان سنگ سخت نباشی

که بر دلم آوار میشود....................

سلام
وقتی ثانیه برای آوار کردن سکوتم در هم می شکستند یادت را در خود تکرار می کردم
دوست عزیز از حضور مهربانت متشکرم

برایم بمان چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://titi-mz.mihanblog.com

گاهی چقدر بیزار می شوم از عقربه های ساعت !!

گاهی دلم می گیرد...گاهی دلم می شکند...اما هنوز می تپد...
سلام عزیز
من نیز بیزارم از این ساعت های پر از تکرار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد