باز چای در لیوان حسرت میریزم.....هورت میکشم داغ داغ، تمام غصه هایم را .....
تا غصه های نفس گیرم از بخار تردید ها گرم شود......
چقدر خزان زود به شیشه های انتظار چسبید.....باد خزان یادت ،چه بر سر
یاد واره هایم آورد که من هر روز ناباورانه!!!
سقوط برگ هایم را از درخت آرزو ها می بینم.......
آنجا بود که دست دلم شکست....
ولی نمی دانم چرا دوباره از دلم بادبادکی ساختم و در آسمان خیالت به بادهای
بخشیدم.....
چرا دوباره یادم رفت رسم غریب مردم دنیا را .....
چه دل پر غصه ای دارید
چه قلم پر فروغی
کاش در این پاییز دلگیر کمی چاشنی شادی اضافه اش میکردید
هرچند دلتنگ نویسی تان را عشق است
درود بر آقا امید که همیشه اولین نظر دهنده ی وبلاگ منه!
خیلی سعی کردم که چاشنی دارش کنم اما نشد
دیده ی نیک بین تان بینا!
سلام به دوست خوبم...
از شما دعوت میکنم دقایقی مهمان کلبه من باشید و در صورت تمایل من را با نام تک ستاره(لیلی)لینک کنید و به من هم اطلاع بدید تا شما را لینک کنم...
تا همیشه شاد باشی...[گل]
دوست خوب سلام
حتما سر میزنم
تعابیر بسیار زیبایی بود ...
هورت کشیدن چای در لیوان حسرت ... داغ داغ
بخار تردید ...
نو آوری شما در انتخاب و همنشینی کلمات مثال زدنی و تحسین برانگیز است ... فهم و هضم کلام شما برای کم سوادانی امثال من چند ده دقیقه وقت خواهد برد ... اما هر لحظه اش لذت بخش و شگفت انگیز خواهد بود.
بیکران و جاوید باشید.
درود بر کلک زیبا نویس شما که تعبیر زیبا چون در می درخشند
استاد شرمنده ام می فرمایید لایق نیست طبع ناقصم
پرنده ی کوچکی بودی که
تا فهمیدی دوستت دارم
پریدی
نظر لطف تو ست عزیزم
خوشحال شدم به بودتان ودلگرم
درود بر شما ، انشالله هرچه زود تر غصه ها ، جای خود را به شادیها دهد آذرکده
درود بر آذر کده
دلتنگتان بودیم .سفر بی خطر....
ممنون از حضورتان