از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

شاید دوباره متولد شوم

     این روزا قلم از دستم فرار می کنه٬نمی دونم شاید منم دارم برا پاییز آماده می شم...... 

 

           شاید آخرین تکه های خویشتنم رو بسوزانم تا دوباره متولد بشم..... 

 

               دارم سکوت رو در بازی واژه های خزان پیدا میکنم....  

 

نظرات 5 + ارسال نظر
امید دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

سکوت در پاییز ؟

چقدر سنگین است

ولی قلم شما با میوه های شیرین تابستانه اش حیف است به پاییز تن بدهد

کمی از خویش خسته ام ...
نظر لطف شماست وگرنه پاییز گونه زیستن مدتی است که در من نهادینه شده است..

فریبرز دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:32 ب.ظ http://delafruz.blogsky.com

گفتم ای برگ خزان از چه زمین گیر شدی
شاید ای دوست چو من کشته تقدیر شدی

من بیچــاره اگــــر پیر و زمین گیر شدم
زهر هـــجران بچــــشیدم تو چرا پیر شدی؟...

این غزلی است بسیار قدیمی از من
حالا که در مورد خزان گفتید یاد این غزل افتادم

دوست گرامی از اینکه سر می زنید متشکرم

سحاب چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ http://sahaab.blogsky.com

سلام و درود

از خانه ای نو خدمت میرسم و حضور پر مهر شما را تمنا دارم ...
باشد که این ناچیز به عطر حضور شما متبرک گردد ...

سحاب خانه ای برای مخاطبان خاص ...
ارادتمند ...
سحاب

امید چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

نیامده تن به پاییز دادید
بهار قلم شما با نسیم خنکش را دوست دارم
لطفا خماری زمستان را از سر بیرون کنید
بگذارید قلم تان شکوفه بزند

دوست خوبم از اینهمه دل گرمی متشکرم

افسانه چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

پاییز بهانه است برای دلتنگی برای بهار ,بهاری که قدرش راندانستیمو با آمدن پاییز بهانه هایمان شروع میشود

چهار فصلی برایم بی معناست من مدتهاست که با پاییز زندگ میکنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد