از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

منجی خواهد آمد

   عطش زمین از این همه تباهی سیری نداشت...  

 

   و با آمدن ماه !کبودی رخسار زمین خود نمایی می کرد........ 

 

  مستی واژه هابرای خواب کردن بشریت داستان شب می خواند.... 

 

   وغافل از اینکه ما دیر گاهی است!خواب پروانه شدن هم نمی بینیم ...

 

   بلوغ جهل آتش در خرمن اعتقاداتمان روشن کرده بود 

 

   دیده ی منتظر آبی برای خاموشی کردن نادانی هایمان نمی آورد  

 

                                                               و ورد خدایا می خواند.... 

 

   وقتی آخرین تازیانه ی سکوت برسر تظلم خواهی آدمیت فرود آمد 

 

                                                باورم شد منجی در راه است ....

 

نظرات 8 + ارسال نظر
غلامرضا پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:18 ق.ظ http://azarkade.blogsky.com

درود بر شما، ........ آخه کی ؟ چه وقت؟ همش وعده و وعید....... آذرکده

امید پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

منجی در راه است اما دلهای همراه بیراهه می روند
منجی بی همراه چه می تواند بکند

دلخوش که میتوان بود
یه ذره امید رو از ما دیگه نگیر اقا امید

افسانه جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ق.ظ http://gtale.blogsky.com

خداکند باورهایمان به یقین تبدیل شود واو بیاید
ما براین باورهایمان دلخوشیم تا روزی به یقین تبدیل شود
آمین

برایم بمان جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 ب.ظ http://titi-mz.mihanblog.com

خبری در راه است ......!

برایم بمان جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://titi-mz.mihanblog.com

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته
سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین
از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید

برایم بمان جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://titi-mz.mihanblog.com

می گذریم از این جاده بی انتهای زندگی
گاه باران می سراید خاطره از رنگ سرخ سیب
گاه می بازد خاطره به طوفان ، ستون محکم پا را
گاه آنقدر غرق هستی که گویی صد سال یک ثانیه
گاه ثانیه سربی ،هر ثانیه هزاران قرن
مسافر اما همیشه در انتها
یک نفر چشم انتظاری است
گوش به زنگ گام های تو
دست هایش فراخ از برای لحظه تنهایی به قدر یک دنیا
همیشه یک حضور در انتهای خستگی باز می خواند تو را

برایم بمان جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://titi-mz.mihanblog.com

زندگی شاید آن

لحظه ی مسدودیست که

نگاه من در نی نی چشمان تو

خـــود را ویــــران مـــی ســــازد

و در ایــــــــــن حـــــســـــی اســـــت کــه

مــــــــــــن آن را بــــــا ادراک مــــــــــــــاه و

بــــــا دریـــــــافت ستــــــارگــان خـــواهم آمـــیخـــت...!

برایم بمان جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://titi-mz.mihanblog.com

سایه ی دراز لنگر ساعت روی بیابان بی پایان در نوسان بود
می آمد می رفت...می آمد می رفت....
و من روی شن های روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را می کشیدم.....

ممنون از اینهم زیبایی که به من هدیه دادید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد