آهسته تر گریه کن ! اینجا همه خوابند٬ رد شوم مرگ احساس
بر دیوار ها خاطره گذاشته است...
وای !کبودی سایه های درد پشت چشمانم پر رنگ شد
باز دیدگانم٬ ماجرای بی خوابیم را به همه خواهد گفت
گره ای کور درگلو دارم که توان فریاد را ازمن گرفته است.....
دیگر برایم نخوان! من تمام اشعار تردیدهای کشنده را ازبهرم
تمام واژه هایش را با قافیه ی سادگی ترانه کردم ودر گوش تنهاییم خواندم ....
تا شاید اندوه هایم کمی بخواب روند.
سینه ام میسوزد از حجم بودن ٬ طنین آتش حسرت پوستم را داغ می کند
تا زنده وار بود خود را تکرار کنم.......
درود بر شما ، ... بسیار زیبا بود و در عین حال، ضدحال... ، بقول عزیزان آذری زبان :" دردلرین داغلارا" (درد هایت از تنت جدا شود و بخورد بر سینه کوهها!) ... در ضمن این عکس پست قبلیت خیلی خوشگله... زنده باشی و پایدار آذرکده
کوه بیچاره زیر بار شناخت خداوندی نرفت و از هم متلاشی شد حال می خواهید غصه ی ادمیت را بخورد
دوست خوب ممنون از حضور سبزتان
؛زنده وار بود خود را تکرار کنم....... ؛
.
.
.
من از تمام ساعت های دنیا متنفرم !
نه می شنوم
نه می پذیرم
زمزمه را بر می دارم
می بینم
می شود خوابی را نوشت
چشم فروبندد
هیچ نبیند
بلند می شوم
زمزمه را بر می دارم
تو را می بینم
همیشه با اشعار زیبایتان مرا شرمنده می کنید
متشکرم
هیس
ساکت
بیدارم نکن
برایم نخوان
قلب های ویران شده
بیدار شدن نمیخواهند!
قلمتان غوغا کرده است
درود بر این طبع روان
دوست گرامی سلام بودنتان دلگرمی است بر من
کمی نقد گرایانه به نوشته هایم بنگرید خوشحال میشوم معایب کارم را بدانم
آه ای تنیده به زنجیر های درد
آه ای رسیده ز روز های دشت سرد
آهسته شعر درد را ورق بزن
آهسته این کلام غم انگیز را بگو
هر چه آهسته شعر درد را خواندم نمی دانم چرا رنگ رخسارم بر عالم اسرارم را فاش کرد..
ممنون از بودتان
آنروز . . .
تازه فهمیدم . . .
در چه بلندایی آشیانه داشتم . . .
وقتی که از چشمانت افتادم . . .
هنوز دست و پای دلم درد می کند . . .
چقدر شکستن سخت است . . .
وقتی تو داری نگاه می کنی!
سلام
خوبین؟
مرسی از حض...
بازم ممنون
سلام
ممنون که سر میزنید و مطالبم رو می خونید
گذشته ها را دفن می کنم یک روز نو با اندیشه های نو..گذشته در گذشته به امید آنروز