دست نوازشگر باد
روی موهای طلای گندم زار کشیده می شد
خوشه های زرد٬ با وزش باد خش خش می کردند
رقص موج وار گندم ها٬خوشه چینی را یاد باغبان انداخت
.....
باز باید درو کند ٬آنچه کاشته است.
دوباره در خود رفتم ٬یا شاید ٬رقصیدن خوشه ها مرا به یادت انداخت ؟؟؟!!!
آن زمانی را که من روی زرد خویش را
با پیچ وتاب رقص گونه ی سازت رنگ می کردم
تا کشته ی دردی را که باغبان در دلم کاشته بود
-باردهد-
صبورانه٬ با تمام بی آبی ها در فصل گرم بی کسی ساختم
روی زرد خویش را تکذیب می کنم
تا هم رنگ شکوه هایم نباشم .....
نابودشد کشته من !دل به گندم زاری سپردم که روزی
خرمن خرمن از آن عشق درو می کردم ......
چه دردی...