از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

سر به شانه های دنیا گذاشتم ٫تا درگوشش نجواهای دلتنگی را فریاد کنم ..

 

آخر دنیا ٬آنقدر کم شنواست که تا فریاد نزنی نمی شنود!!! 

 

شایدهم می شنود٬ اما خود را به نشنیدن زده است.... 

 

شانه بالا می اندازم ! 

  

ومی دانم دنیا نیز وقتی صدایم را شنید ٬چنین کرد ...........

 

من عادت کردم به بی تفاوتی او... 

 

واونیزهمچنین به گلایه های من 

 

چه تسلسل ویرانگری بود 

           

                         لحظه های عمرم  

 

دربرابر پوچی دنیا........

نظرات 4 + ارسال نظر
امید سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

با دنیا آشتی کنید
برایش دست تکان دهید
تا پاسخ محبت امیزش را دریافت کنید

مهدی سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

به این ایمان دارم که می تونی و تا حدی هم تونستی انتقامت و از دنیا بگیری

ahoo سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ب.ظ http://ahooaiwa.blogsky.com

از تعریفات ممنونم اگه خواستی می تونی منو لینک کنی و بهم سر بزنی

سلام عزیز
احساس زیبا رو باید ازش تعریف کرد وگرنه یا بخیل هستی یا حسود
خوشحال می شم که تبادل لینک کنیم

صهبانا چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ http://sahbana.blogsky.com/

سلام
بسیار زیبا گفتید ...
این روز دنیا هم آینه ی بی حوصلگی ما شده است...

از این متن زیبا متشکرم .

سلام
از اینکه سر می زنید متشکرم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد