از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

نگاه

  واژه هایم دگرگون شد٬ وقتی سراب نگاهت  بر پلکهای یخ زده از احساسم فرود امد.... 

 

  من را ازمن گرفت آن شیطنت کودکانه ات...... 

 

    لحظه ای تردید کردم به غم ٬به عشق ٬به حسرت..... 

 

   آیا عطش  این سراب مرا سیراب خواهد کرد...

 

     .من هرچه باشم٬٬٬٬٬٬٬

 

    از خویش رفته ای هستم  بعد بارش نگاه تو..... 

 

          کاش غرش رعد وار نگاهت سراب آرزویم را ویران نکند......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد