تیشه برمن مزن ای غم ٫
که سوگوار سر به دیواردارم
تیشه بر من مزن ای بغض !
روزگاریست که مخفی کرده ام خودرا پشت هستی تو...
تیشه بر من مزن سکوت!
پشت سایه ی شوم تواندوه وار خنده می زنم بر درد....
تیشه بر هر چه می زنی بزن ٬اما من صبور انه در راهم..
راه پیوسته در تلاطم است ...
سراب این دهکده ی خاموش٬می فریبدهمه را......
تیشه برمن مزن ای غم ٫
که سوگوار سر به دیواردارم
تیشه بر من مزن ای بغض !
روزگاریست که مخفی کرده ام خودرا پشت هستی تو...
تیشه بر من مزن سکوت!
پشت سایه ی شوم تواندوه وار خنده می زنم بر درد....
تیشه بر هر چه می زنی بزن ٬اما من صبور انه در راهم..
راه پیوسته در تلاطم است ...
سراب این دهکده ی خاموش٬می فریبدهمه را......
سلام . خواستم قطعه از سروده زیبایتان را کپی کنم و در طلیعه ی سخنم بگذارم اما حیف بود که هماهنگی کلامتان را بهم بزنم و مشکل بود بین این همه زیبایی و احساس قطعه ای را انتخاب کردن .
از دل سروده های زیبا و اشعار منتخب شما بهره بردم .
متشکرم
آئینه های درد را گاهی تماشا می کنم
گاهی سراب بغض را با گریه حاشا می کنم
از غصه های سر زده یکباره خالی می شوم
وقتی که یاد عشق را تقدیم غمها می کنم
صهبانا
دوست خوبم سلام
از اینکه احساسم رو زیبا تعریف کردی متشکرم
زیبا و سنجیده می نویسی
امیدوارم پیروز باشی
دوست مهربون سلام به اندازه ی نگاه خوبت ممنونم