از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

سفر از خویش

چمدان بی کسیم را برداشته ام. 

 

سمتی از خویش خواهم رفت که دیگر نشانی از من نباشد 

 

سمتی از آن سوی تنهایی ٫ماورای بودنی که هرروز تکرار میکنم  

 

باز در سکوت فریاد می زنم..... 

 

شاید غریبه ای در گوشم داستانی ازفردا بخواند.. 

 

تک تک واژه هایم اندوه زده نگاهم می کنند...... 

 

واشک تنها سلاحی بودکه با آن بغض نفس گیر را می شکستم.... 

 

ولی حالا که چمدانم را برداشته ام می خواهم به سمتی ازخود بروم 

 

که ردی از من نباشد.باید از خود جدا شوم ........

  

 

 

 

 

  

نظرات 1 + ارسال نظر
شادی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ق.ظ http://takhte-siah.blogsky.com

ممنون دوست خوبم ..بلاگ زیبایی داری و بازم بهم سر بزن

سلام دوست خوبم
از اینکه اومدید خوشحالم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد