از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

از خویش گفتن ها.....

دلم از دنیا که میگیره بغض هام رو این جا فریاد میکنم..

سراب فردا

شب ها وقتی تاریکی فضای اتاقم را می گیرد٫سایه وار در کنار پنجره می ایستم وماه را نظاره میکنم 

 

خدایا!چه تنها می سوزد وروشنی می بخشد٫چه زیبا راه تاریک را کور سوی از روشنایی می دهد .

 

 

ماه تنها تر از همیشه در این شهر پر دود نور کم رنگش را نثارمان می کند. 

 

 

شاید فریب کاری ما آدم ها آن را  تار کرده است

 

دیشب وقتی باز د به خیا با ن می نگریستم .کسی تلو تلو خوران از راه تاریک  می آمد 

 

باز کسی داشت هستی خویش را به فنا می داد.باز در فکر فرو رفتم........ 

 

ماه تاریک می سوزد...... 

 

مرد خسته از دنیا نیز خویش را می سوزاند ....

 

ومن نیز اینده ی بر باد رفته خویش را.... 

 

چه اشتراک جالبی میان ما آدم ها ست........ 

 

چه بیهوده چشم به راه فردا نشسته ایم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد